صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود ...
که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یکی از شاخصه‌های ارزیابی مشروعیت و مقبولیت حکومت‌ها از گذشته تاکنون، توجه کردن به خواسته‌های مردم و تشخیص نیازهای آنان به‌طور مستمر است. این شاخص، هم باعث استمرار حیات سیاسی نظام‌ها می‌گردد و هم در نظام‌هایی که ارزش‌های انسانی و اخلاقی اهمیت ویژه‌ای دارد یک الزام ایمانی و دینی محسوب می‌شود.

دوران امامت امیرمومنان حضرت علی(ع) منشأ الهام‌بخش و هدایتگر همه نظام‌های حقیقت‌خواه و خواستار حرکت در صراط مستقیم است و آموزه‌های فراوانی در دوران امامت و رهبری ایشان وجود دارد که هرچند بسیار گفته و تبلیغ شده اما هنوز هم نکات ناگفته دارد و هم در مقام عمل، راه بلندی در تحقق کامل منویات آن حضرت در حکومتداری در پیش است. یکی از این نکات، رفتاری است که از حضرت علی(ع) در مورد دریافت نظرات مردم و تلاش در وارد کردن آن در عرصه حکومت به چشم می‌آید. در این راستا به یک نام برمی‌خوریم: «بیت‌القصص.» این نام تنها از دو کلمه تشکیل شده است، خانه و قصه‌ها. ماجرای این خانه چنین است:

حضرت امیرمومنان‌علی(ع) در دوران امامت خود، اتاقی را تعبیه کرده بودند که مردم بدون ترس و واهمه و بدون آنکه آبروی‌شان در معرض سقوط قرار گیرد، مطالب خود را مکتوب می‌کردند و در آن خانه می‌انداختند. این مطالب اعم از مشکلات مالی مردم، شکایت مردم از عمال و والیان امام(ع) و دیگر امور بوده است.

به اعتراف همگان این مرکزبرای اولین بار و توسط امام(ع) تاسیس و راه‌اندازی شده است؛ چنان که نوشته‌اند:

 

«امام برای نخستین بار در تاریخ اسلام اقدام به تاسیس بیت‌القصص یا  به تعبیر امروزی صندوق شکایات کرد، حضرت آن را جهت رسیدگی به مشکلات مردم و برای آگاهی از تظلمات جامعه و گسترش عدالت پی‌افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی مشکلات و تظلمات خویش را بیان کند آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا به این وسیله بهگوش مسؤلان و فرمانداران برسد و در اسرع وقت به شکایت‌های آنان رسیدگی شود.نیازمندان نیز برای این که شرمسار نشوند نیاز های خود را می‌نوشتند و در آنجا می‌انداختند.»

امام علی(ع) خود به این نکته ظریف اخلاقی توجه داشت و آن را نیز در رفتار و روش در نظر می‌گرفت و به یارانش هم یاد آور می‌شد که «هرکس از شما از من خواسته‌ای دارد، آن را در نامه‌ای بنگارد تا چهره‌تان را از خواستن مصون دارم.»

آنچه که در دیدار سال ۱۳۸۸جمعی از نخبگان جوان کشور با رهبری رخ داد و مورد توجه مردم و رسانه‌ها قرار گرفت و شرح آن را سایت مقام معظم رهبری منعکس کرده است فرصت مناسبی را برای ایجاد بیت‌القصص در جمهوری اسلامی نظام اسلامی فراهم آورده است
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۰ ، ۱۹:۵۷
امید رحیمی

در دیدگاه امام علی(ع) معیار اصلی گزینش در هر زمینه‌ای شایستگی است.ایشان از گزینش نااهلان که شایسته مشورت نیستند، شکوه می‌کند و به مالک اشتر می‌گوید: در امور کارگزارانت ژرف بنگر و بر اساس ارزیابی درست به کارشان بگمار نه به انگیزه گرایش‌های شخصی و نه بر مبنای خودکامگی.این دو امر در ظلم و خیانت ریشه دارند.برای خدمت، آنان را که از تجربه و شایستگی نجابت بهره‌مندند و در اسلام پیشتازند ، برگزین؛ زیرا اینین در اخاق برتر و در آبرومندی سالم‌ترند؛ آزمندی‌شان کمتر و اندیشه‌شان درباره عواقب امور بیشتر است.

تأکید توأمان حضرت بر دو عنصر تجربه و نجابت بسیار حایز اهمیت است.کارگزاران، هم باید از تجربهو تخصص بهره‌مند باشند و هم از نجابت نفسانی و تعهد اخلاقی.شایسته‌سالاری واقعی تنها در پرتو ملاک قرار دادن این دو عنصر تحقق می‌یابد و هر یک بدون دیگری مشکل‌زا خواهدبود.

حال به نظر شما شایسته‌سالاری تا چه حدی در کشور ما یا حتی در محیط‌های کوچکتر مانند دانشگاه و ادارات دولتی و ... رعایت شده است؟ وظیفه‌ی ما در قبال بعضی از این ناشایسته‌سالاری‌ها چیه ؟

لطفا پاسخ‌هاتونو در قسمت نظرات بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۰ ، ۱۴:۰۳
امید رحیمی
Click for larger version

تقویم زمان با 27 رجب ورق خورده بود و اینک شهر مکّه، در بستر شبی رازانگیزْ هم آغوش با سکوتی عمیق، انتظار حادثه ای شگرف را می کشید. آن شب نبض زمین در دل غار حَرا می تپید و زمان، منتظر تولّد شکوه مندترین لحظه تاریخ خود بود. فردا روز آخرین صبح دنیای جاهلیت کهنه بود و نخستین فجر دنیای معنویت نو. فاصله باریک این دو دنیای کهنه و نو را شب 27 رجب پدید آورده بود؛ اول در وجود یک تن و سپس در کالبد میلیون ها آدمی. این یک تنْ همان محمّد، آشنای صمیمی کوه حَرا بود که می خواست با تاج رسالتی که امشب بر سر می نهاد، فرداهای تاریخ را به گونه ای دیگر رقم زند.

عید مبعث بر تمامی مسلمانان دنیا مبارک ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۵:۴۵
امید رحیمی

إلی أهل الکوفة، عند مسیره من المدینة إلی البصرة  

 من عبد الله علی أمیرالمؤمنین إلی أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإنی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إن الناس طعنوا علیه، فکنت رجلاً من المهاجرین أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، وأرفق حدائهما العنیف، وکان من عائشة فیه فلتة غضب، فأتیح له قوم فقتلوه، وبایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین، بل طائعین مخیرین. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جیش المرجل، وقامت الفتنة علی القطب، فأسرعوا إلی أمیرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.

ترجمه

این نامه‌ای است که از بنده‌ی خدا علی، امیر مؤمنان(ع) به سوی اهل کوفه، گروه یاران شرافتمند و بلند‌پایگان عرب نگاشته شده است:

من از جریان کار عثمان شما را آگاه می‌سازم آنچنان که شنیدن آن همچون دیدنش باشد؛  مردم بر او عیب گرفتند و بر او طعنه زدند. من در این میان یکی از مهاجران بودم که برای جلب رضایت عثمان(از طریق جلب رضایت مردم و تغییر روش‌های نادرستش) نهایت کوشش را به خرج دادم و کمتر او را سرزنش کردم (مبادا مردم تحریک به قتل او شوند) ولی ،طلحه و زبیر(خشونت در برابر او را به آخرین حد رساندند به گونه‌ای که) آسان‌ترین فشاری که بر او وارد می‌کردند مانند تند راندن شتر بود و نرم‌ترین حدی‌ها، سخت‌ترین آن بود(آوازی که شتر را به شتاب وا می‌دارد و خسته می‌کند) و از سوی عایشه نیز خشمی ناگهانی بود(که مردم را سخت بر ضد عثمان شوراند) و به دنبال آن گروهی به تنگ آمدند و بر ضد او شوریدند و او را کشتند (سپس) مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با رغبت و اختیار با من بیعت نمودند.بدانید سرای هجرت(مدینه) اهل خود را از جاکند و بیرون راند و آن‌ها هم از آن فاسصله گرفتند و (مدینه) همچون دیگی برآتش در حال غلیان است، فتنه بپا خاسته و بر محور خود در گردش است حال که چنین است به سوی امیر و فرمانده‌ی خود بشتابید  و به جهاد با دشمنان خویش به خواست خداوند بزرگ، مبادرت ورزید.

نکات و تفسیر در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۵:۲۰
امید رحیمی

فعالان بین‌المللی قصد دارند هم‎زمان با سالگرد حمله مرگ‎بار تل آویو به کشتی ماوی مرمره، کاروان کمک‌رسانی دیگری را به نوار غزه اعزام کنند.
این کاروان کمک‌رسانی که توسط مانوئل تاپیال و لورا آروا فعالان اسپانیایی، سازمان‌دهی شده است از سواحل اسپانیا راه می‌افتد و در بهار سال جاری به نوار غزه خواهد رسید.

در جریان تهاجم سربازان اسرائیلی به کاروان کمک‌رسانی به غزه در ۳۱ ماه مه سال گذشته میلادی (۱۰ خرداد) ۹ تن از فعالان مدافع حقوق بشر اهل ترکیه کشته و حدود ۵۰ نفر زخمی شدند.

این کاروان کمک‌رسانی متشکل از ۶ کشتی و با حمایت کشور ترکیه برای شکستن محاصره ۴ ساله نوار غزه از سوی رژیم اسرائیل، عازم این منطقه شده بود.

تاپیال در این زمینه گفت: «۸۰ درصد از ساکنان نوار غزه با کمک‌های بین‌المللی روزگار خود را می‌گذرانند. محاصره ۴ ساله منجر به ورشکستگی ۹۰ درصد از دادوستدهای کوچک محلی شده است.»

وی در ادامه تصریح کرد: «ما همچنان به این شرایط غیرقانونی اعتراض داریم و این بار با فعالان بیشتری برای پایان دادن به آن تمام تلاش خود را به کار می‌گیریم. همچنین تعداد کشتی‌ها و کمک‌های ارسال‌شده در این کاروان از کاروان‌های قبلی بیشتر است.»

بر اساس این گزارش؛ اسپانیا همچنین میزبان نشستی با حضور فعالان حقوق بشر بوده که قرار است در این کاروان حضور داشته باشند.

همچنین دو کشتی اسپانیایی نیز در این کاروان حضور خواهند داشت. هرکدام از این کشتی‌ها ۲۰۰ تن کمک‌های امدادی را به مقصد نوار غزه حمل می‌کنند. افزون بر این ۲۰۰ فعال حقوق بشر نیز از کشورهای کانادا، مالزی، سوئیس، ایتالیا و الجزایر در این کشتی‌ها حضور خواهند داشت.

منبع: پرس تی وی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۰ ، ۱۴:۳۵
امید رحیمی

http://www.shariaty.com/dif/dr-hesabi-2_files/image001.jpg

سید محمود حسابی در سال 1281 (ه.ش), از پدر و مادری تفرشی در تهران زاده شدند. پس از سپری نمودن چهار سال از دوران کودکی در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر) عازم شامات گردیدند. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت, با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه کشیش های فرانسوی آغاز کردند و همزمان, توسط مادر فداکار, متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی) , تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفتند. استاد, قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشتند. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی, شاهنامه فردوسی, مثنوی مولوی, منشات قائم مقام اشراف کامل داشتند.
شروع تحصیلات متوسطه ایشان مصادف با آغاز جنگ جهانی اول, و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. از این رو, پس از دو سال تحصیل در منزل برای ادامه به کالج آمریکایی بیروت رفتند و در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات, در سن نوزده سالگی, لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمودند. در آن زمان با نقشه کشی و راهسازی, به امرار معاش خانواده کمک می کردند. استاد همچنین در رشته های پزشکی, ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آکادمیک پرداختند.
شرکت راهسازی فرانسوی که استاد در آن مشغول به کار بودند, به پاس قدردانی از زحماتشان, ایشان را برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام کرد و بدین ترتیب در سال1924 (م) به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال 1925 (م) فارغ التحصیل شدند.
همزمان با تحصیل در رشته معدن, در راه آهن برقی فرانسه مشغول به کار گردیدند و پس از پایان تحصیل در این رشته کار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت "سار" آغاز کردند. سپس به دلیل وجود روحیه علمی, به تحصیل و تحقیق, در دانشگاه سوربن, در رشته فیزیک پرداختند و در سال 1927 (م) در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را , با ارائه رساله ای تحت عنوان "حساسیت سلول های فتوالکتریک", با درجه عالی دریافت کردند.
استاد حسابی بر چهار زبان زنده‌ی دنیا یعنی:فرانسوی،انگلیسی، آلمانی و عربی تسلط داشتند و در مطالعات و مکالمات این زبان‌ها را به کار می‌گرفتند.همچنین به زبان‌های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اوستایی، ترکی، ایتالیایی و روسی اشراف داشتند و آن را در تحقیقات علمی خود به ویژه در امر واژه‌گزینی زبان فارسی بکار می‌بردند.
استاد با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنایی داشتند وایشان در چند رشته ورزشی موفقیت هایی کسب نمودند که از آن میان می توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره نمود.
پروفسور حسابی به دلیل عشق به میهن و با وجود امکان ادامه تحقیقات در خارج از کشور به ایران بازگشت و با ایمان و تعهد, به خدمتی خستگی ناپذیر پرداخت تا جوانان ایرانی را با علوم نوین آشنا سازد. پایه گذاری علوم نوین و تاسیس دارالمعلمین و دانشسرای عالی, دانشکده های فنی و علوم دانشگاه تهران, نگارش ده ها کتاب و جزوه و راه اندازی و پایه گذاری فیزیک و مهندسی نوین, ایشان را به نام پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران در کشور معروف کرد. حدود هفتاد سال خدمت علمی ایشان در گسترش علوم روز و واژه گزینی علمی در برابر هجوم لغات خارجی و نیز پایه گذاری مراکز آموزشی, پژوهشی, تخصصی, علمی و …, از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار می رود که برای نمونه به مواردی اشاره می کنیم:

_ اولین نقشه برداری فنی و تخصصی کشور (راه بندرلنگه به بوشهر)
_ اولین راهسازی مدرن و علمی ایران (راه تهران به شمشک)
_ پایه گذاری اولین مدارس عشایری کشور
_ پایه گذاری دارالمعلمین عالی
_ پایه گذاری دانشسرای عالی
_ ساخت اولین رادیو در کشور
_ راه اندازی اولین آنتن فرستنده در کشور
_ راه اندازی اولین مرکز زلزله شناسی کشور
_ راه اندازی اولین رآکتور اتمی سازمان انرژی اتمی کشور
_ راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران
_ تعیین ساعت ایران
_ پایه گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران, به نام بیمارستان "گوهرشاد"
_ شرکت در پایه گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی
_تدوین اساسنامه طرح تاسیس دانشگاه تهران
_ پایه گذاری دانشکده فنی دانشگاه تهران
_ پایه گذاری دانشکده علوم دانشگاه تهران
_ پایه گذاری شورای عالی معارف
_ پایه گذاری مرکز عدسی سازی اپتیک کاربردی در دانشکده علوم دانشگاه تهران
_ پایه گذاری بخش آکوستیک در دانشگاه و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایرانی به روش علمی
_ پایه گذاری و برنامه ریزی آموزش نوین ابتدایی و دبیرستانی
_ پایه گذاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران
_ پایه گذاری مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران
_ پایه گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران
_ پایه گذاری مرکز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز
_ پایه گذاری مرکز مخابرات اسدآباد همدان
_ پایه گذاری انجمن موسیقی ایران و مرکز پژوهش های موسیقی
_ پایه گذاری کمیته پژوهشی فضای ایران
_ ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور (در ساختمان دانشسرای عالی در نگارستان دانشگاه تهران)
_ تدوین اساسنامه و تاسیس موسسه ملی ستاندارد
_ تدوین آیین نامه کارخانجات نساجی کشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت
_ پایه گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سغدایی (پژوهش و صنعت در الکترونیک, فیزیک, فیزیک اپتیک, هوش مصنوعی)
_ راه اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در کشور
_ ایجاد اولین کارگاه های تجربی در علوم کاربردی در ایران
_ ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در کشور


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۰ ، ۰۰:۵۷
امید رحیمی

آیا تا بحال به شرایط ارتقای علمی استادان در ایران توجه کرده‌اید؟ اگر استادی در داخل بخواهد ارتقا پیدا کند، باید مرجعی در خارج از کشور صلاحیت علمی او را تایید کند.هیچ کس مخالف داوری نیست، اما باید مرجع داوری در داخل تعریف شود.هیچ کس مخالف انتشار مقاله به زبان انگلیسی یا زبان‌های دیگر نیست، اما این کار نباید به عنوان داور تلقی شود.طبیعی است که اصحاب اندیشه تمایل دارند تا آثار خود را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به زبان های مختلف ترجمه و منتشر کنند.

این اوج وادادگی است.جامعه به این شکل رشد نمی‌کند.مگر آمریکا وقتی می‌خواهد توسعه علمی داشته باشد به این معیارهای خارجی توجه می‌کند؟ خودش است و نیازهای خودش.در یک نظامی تعریف شده پاسخگو به نیازهای آن است.

نباید فقط به وجه آموزشی پرداخت، وجه تولیدی را باید مقدم دانست.در این بین سخن از نوآوری ابداعی است که در وجه تولیدی دانشگاه تبلور می‌یابد.بطور مثال می‌گویند، فرد برای ارتقا باید در مجله‌های علمی پژوهشی مقالاتی به چاپ رسانده باشد.این معیار بدی نیست، اما تنها معیار نمی‌تواند باشد.بسیاری از مقالات هستند که در مجله های علمی پژوهشی به چاپ رسیده‌اند، اما ارزشی علمی ندارند و برعکس بسیاری  از مقالات هستند که در مجلات علمی پژوهشی به چاپ نرسیده‌اند، اما ارزشی علمی دارند.

نکته‌ی دیگر پژوهش محوری است.آن کسی می‌تواند ارتقا پیدا کند که پژوهش علمی داشته باشد.در حالی که قواعدی که امروز در دانشگاه های ما برای ارتقا تعریف شده است، بیش از آن که پژوهشی باشد، آموزشی است از جمله همین چاپ مقاله در مجلات علمی پژوهشی در حالی که در خارج اصل مقاله داوری می‌شود نه مجلات.در ایران مشاهده می‌شود  این مجلات در اختیار و انحصار عده‌‌ی خاصی قرار می‌گیرد و آنها برای ارتقای خودشان از آن استفاده می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۰ ، ۰۴:۲۳
امید رحیمی

اگر قرار باشد از بین خرده نظام ‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جایگاهی برای دانشگاه تعیین کنیم، این جایگاه را باید به طور عمده در خرده نظام فرهنگی جست و جو کرد.یعنی جایگاهی که از طریق نظام ارزشی و هنجاری و تولید دانش و اطلاعات بر سایر خرده نظام‌ها نظارت و کنترل دارد.البته باید دقت داشت که تمام جایگاه خرده نظام فرهنگی در نظام عمومی کنش منحصر به دانشگاه نیست، می‌توانیم علاوه بردانشگاه به حوزه و سایر مراکزی که فکرساز و فرهنگ‌ساز هستند نیز اشاره کنیم.اما به هرحال جایگاه دانشگاه یک جایگاه فرهنگی است.

کار ویژه نظام فرهنگی کنترل و نظارت از طریق تولید دانش و اطلاعات است و بدین وسیله نقش یک ترموستات را ایفا می‌کند.اگر خرده نظام‌های اقتصادی و سیاسی انرژی یک نظام را تامین می‌کنند، ترموستات فرهنگی یک نظام میزان انرژی را معلوم می‌کند.اما آیا واقعا کارکرد دانشگاه کارکرد فرهنگی است؟ آیا الگوی لازم برای سایر خرده نظام‌ها را فراهم می‌کند؟ آیا انطباقی با ساخت شغلی ما دارد؟ آیا تولید دانش می‌کند؟ آیا نیروی انسانی لازم برای انطباق با محیط را تربیت می‌کند؟ آیا نیروی انسانی را که تربیت می‌کند متناسب با نیازهای جامعه ما هست؟ آیا اصلا این نظام آموزشی ما فرهنگی است؟

اگر علم در غرب، حال با هر مبنایی، رشد می‌کند، به دلیل آن است که فرهنگی شده است، در زیست‌جهان مردم ریشه دوانده است.اما شما دانشگاهیان هنوز در زیست‌جهان مردم ریشه ندوانیده‌اید.هنوز جزیی از فرهنگ مردم نشده‌اید.مردم شما را خودی نمی‌دانند.چرا؟ چرا مردم وقف مدرسه می‌کنند، اما وقف دانشگاه نمی‌کنند؟چون احساس غربت و شکاف می‌کنند.

دانشگاه‌ها آزادی عمل ندارند.مسئله‌ای در کل جامعه ما وجود دارد بنام تمرکز گرایی در اداره و مدیریت کشور.تهران برای کل کشور تصمیم می‌گیرد.چرا دانشگاه‌ها خود نمی‌توانند دانشجو بگیرند؟ باید رقابتی بین دانشگاه‌ها باشد.افرادی در تهران نشسته‌اند و برای کل کشور تصمیم می‌گیرند و این تنهادر دانشگاه نیست، کل نظام مدیریتی کشور اینچنین است.

وزیر رؤسای دانشگاه‌ها را انتخاب می‌کند، رؤسای دانشگاه‌ها، معاونان خود و رؤسای دانشکده‌ها را انتخاب می‌کنند.رؤسای دانشکده‌ها معاونان خود را انتخاب می‌کنند.در این بین اعضای هیئت علمی چه کاره‌اند؟ چه مشارکتی دارند؟ این همان وجه سیاسی و جایگاه استاد در سلسله مراتب اجتماعی جامعه در بعد سیاسی آن است.دو وجه دیگر آن مربوط به جایگاه و مرتبط استاد در نظام رتبه‌بندی اقتصادی و منزلت شغلی و میزان حیثیت و پرستیژ او در جامعه است.تا چا اندازه استاد در اداره کشور دخالت داده می‌شود؟ دخالت در امور کشور پیشکش، اما ایا در داخل خود دانشگاه دستی دراز می‌شود؟ تصمیمات کلیدی دانشگاه را استادان می‌گیرند؟ ژاپن وقتی می‌خواهد خیزش بزرگی برای تولید علم بردارد و از مصرفی بودن خارج شود، اول کاری که می‌کند این است که مجمعی در دانشگاه‌ها تاسیس می‌کند که استادان بالاجبار در تصمیمات کلیدی مشارکت کنند.این به استاد انگیزه می‌دهد.

دانشگاه باید استقلال نسبی و آزادی عمل داشته باشد.در این صورت است که جلوی بسیاری از تمرکزگرایی‌های متداول گرفته می‌شود.یک نظام متمرکز در کنکور درست می‌شود ولو به اسم عدالت.دانشجوی چابهاری به تهران کشانده می‌شود و بعد از آشنایی با محیط تهران، دیگر حاضر نیست به چابهار برگردد.در واقعع با این نظام متمرکز تمام خلاقیت‌ها، نوآوری‌ها و اطلاعات به سمت تهران جذب می‌شود و این واقعیت تلخی است که در جامعه ما حاکم بوده و هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۰ ، ۰۱:۲۵
امید رحیمی

با چشمان کم سویم می بینم، با گوشان تنگم می شنوم و با اندیشه ی منجمدم احساس می کنم که نفس ها به شماره افتاده اند. صدای خروش سیل شهرآشوب را که سراسیمه به سویمان در حرکت است می شنوم ولی دوستانم در خم این کوچه اند ... می دانم در میان امواج جهان آشوب این سیل، این عزیمت سراسیمه به سوی شهر آرزوها، از هیچ کس کاری ساخته نیست، حتی از خدایی که زمینی اش ساخته  اند؛ در این مجال بیرحمانه ی اندک چند نفر را می توان بر انگیخت و هوشیار کرد تا از عزیمت خود منحرف شوند؟

بشر امروز از عارف روحانی تا عامی کوهانی دستخوش لطمات این سیل سراسیمه است، اما تا پیش از آنکه مرگ درآید چیزی بدتر از آن نصیبمان گشته و آن روزمرگی ماست. اما تا پیش از آنکه مرگ درآید نباید خاموش ماند و نومید نشست.باز با چشمان کم فروغم میبینم که به زودی این تخته پاره های زندگی نام که دستخخوش این سیل بلا هستند، به گل خواهند نشست.نوید این به گل نشستن ها را رهبرم در گوش های تنگم زمزمه کرده بود ولی من روحانی نما، ولی من بسیجی نما، ولی من انسان نما دوست داشتم سنگینی گوشواره های ریا و نفاق که همان تیغ کفر خفی اند، گوشهایم را تنگ تر کنند.

ولیک سپاس خدای را که در این عصر یخی که نهنگ ها دسته دسته خود را به ساحل می اندازند تا بمیرند و از نکبت آب های آلوده به گند این تمدن آلوده شوند، رهبری برای من فرستاد که با بردن نامش یخ های فکارم ذو ب شوند و بفهمم که تخته پاره های زندگی نام که دستخوش این سیل بلا هستند، به گل خواهند نشست، که او بگوید و من بفهمم که الیس الصبح بقریب؟

و ایضاٌ لیک درد دیگری درخت جانم را موریانه گرفته است؛ متفکران بزرگ و هنرمندان اصیل و روحانیهای متعهد و بسیجی های قریب، بیمارترو پریشان تر از نهنگ ها خود را به ساحل انزوا انداخته اند، چون آب ها را آلوده می بینند چون دلشان زلال است و یارای تحمل این کژی ها و این تزویر ها و این ریاها را در هر لباس و با هر اسمی و منصبی ندارند،آری دلشان خون استو به فکر ساحل اند که به سویش سراسیمه روند و آرامش یابند.

 روضه ی من پایانی ندارد، همیشه  برای خود می خواندم و اینک گوشه ای از آن را برای تو می خوانم اگر گوش هایت در این سراپرده ی تزویر شوند؛ جوانان در برابر این همه عفونت سیاسی و اجتماعی، سر به طغیان برداشته اند؛ گروهیبرای اینکه بگویند خسته شده ایم و محکم بگویند این تمدن مدرن را که دامن عارف روحانیتا عامی کوهانی را گرفته است، نمی خواهیم خود را رَپر می خوانند و عده ای دیگرنیز خود را انصار حزب ا... می نامند تا بنام دوستان رَپرشان بفهمانند به روحانی نماها، بسیجی نماها و انسان نماها که آنچه ساخته اند بوی تعفن می دهد و من چی ؟ من آن جوان رَپر را و آن جوان انصار حزب ا...ی را که می خواهد بسان نهنگ خسته ی

 قصه ی ما به ساحل آرامش برسد ولی نه به این راحتی؛ می پرستم و دوستش دارم چرا هر دو با یک هدف در پی آنند که قبل از رسیدن به آرامش کسانی را که  این آب را آلوده کرده اند به هم بزنند؛ بهشان می گویم دست مریزاد که الحق مَردید ...

به دوستان روحانی ام میگویم، به دوستان بسیجی ام می گویم که خود را آلوده ی روزمرگی هایی که آب را آلوده می کند نسازند، بهشان میگویم دنیا وحشی شده است و مدرن و به قول پوپر و زنان لبخند بر لبش متمدن.بهشان می گویم که خود را نبازند و مواظب باشند که در جمعمان روحانی پوپری نفوذ کرده است، بسیجی پوپری نفوذ کرده است و انسان پوپری.

به ایضاً های قبلی میگویم که چشمانشان را باز کنند،

خواب بس است، بهشان می گویم که ببینند در این عصر سیاهان به جان آمده اند، سرخ پوستان این بار خود آماده ی آنند تا بار دیگر قتل عام شوند.خانواده ها، عرصه ی نا بسامانی و شهر ها در معرض تاراج فقر و جنایت اند. کشورها در گیر و  دار نابود کردن یک دیگرند؛ اما دکتر پوپر و زنانش همان لبخندی را بر لب دارند که آلبرت اینیشتین پس از قطعی شدن اثبات تئوری شیطانی مدرنش در هیروشیما و ناکازاکی، دیگر چگونه بگویم که آزادانه بفهمید؟ مسلمان بوسنی را راسیونالیسم قتل عام می کند و مسلمان جامو و کشمیر را لیبرالیسم.مسلمان مصر و الجزایر و بحرین را دموکراسی و شیعیان عراقی را ناسیونالیسم.شیعیان لبنان را برادران پوپر از دم تیغ می گذرانند و فلسطینی ها را پسران پسر شمعون اسخر یوطی به صلیب می کشند؛ ومن به دست های بسته ی خود نگاه می کنم و نفرین می فرستم به روزی که زاده شدم.

می دانم حرف هایم از ناسزا بدتر است ولی ای برادر و ای خواهر روحانی، بسیجی و انسان من؛ کورها هم می بینندسرخی خون زنان و دخترتن و کودکان لیبیایی، مصری، بحرینی، فلسطینی و ... را، کرها  هم می شنوند فریاد استمداد مردم بیچاره ی تونس و یمن و عراق را، مردگان هم می بینند و می شنوند صدای ریخته شدن خون پاراچناری ها راو حتی سیاهان و سرخپوستان را در آن سوی عالم، به دنیا نیامدگان هم می دانند فاجعه ی ویتنام و صدرا و شتیلا و افغانستان و ... را؛ می دانم که زنان پوپر-راسیونالیست های وطنی-و عبدالکریم سروش ها و موسوی ها و کروبی ها و روحانی نماها و بسیجی نما ها و انسان نماها نباید هم ببینند و نباید هم بشنوند. صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلونند؛ اما تو که متنم را میخوانی و از قبلی ها «نما»یش را نداری آرامش این آب آلوده را بر هم زن.

می دانم که اگر جنایات داخل و خارج کشورم را فریاد زنم، می گویند تو فریب خورده ای، تو ساده ای و از آن طرف گویند تو فاشیستی، تو آناشیستی، ولی بگذار بگویند و بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران، کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

نویسنده: سعید علی بیگی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۰ ، ۰۲:۰۷
امید رحیمی

خدایا

آرزو می‌کنم، آنچه را آرزو کنم که تو دوست داری و آن آرزو را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید

لیلة‌الرغائب شب آرزوهاست. برای اجابت آرزوهای هم دعا کنیم.

لیلة الرغائب، وعده گاه الهی است، وعده گاهی که خدا بردبارتر از همیشه در انتظار بندگانی است که یک سال تن و روح خود را به گناهانی آلوده که او وعده بخششان را در این شب به آنها داده است.

وعده گاهی که باید امیدوارتر از پیش باشی به استجابت در آن. آنجا که برای هرچه بخواهی مختاری و خدا به تمام آنچه می گویی شنواتر از همیشه منتظر است.

امشب چه سیاه باشی و چه سپید، هرچقدر که ناامید باشی، هرچه که بخواهی از خدا، امید به اجابتش داشته باش.

سلام. چند وقت بود به فکر راه انداختن یه وبلاگ مذهبی‌ـفرهنگی بودم که با رسیدن این شب مبارک تصمیم گرفتم آغاز به کار وبلاگم همچین شب مبارکی باشه.حالا که این وبلاگ ساخته شد امیدوارم بتونم تا حدی وظیفه‌ی خودمو انجام بدم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۰ ، ۲۳:۱۵
امید رحیمی