صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود ...
که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

بالاخره صدا و سیمای ما هم حرکتی کرد ...

رسانه ای داریم، رسانه ای ملی و شاید مالی!، همیشه در معرض انتقاد کسانی همچون من که چرا فلان کار را انجام نداده ای و یا چرا درفلان کار ضعیف عمل کرده ای و فلان کارت اشتباه بوده، ولی بد نیست در حرکت های خوبی هم که انجام می دهد تشکری ولو خشک و خالی بجا آوریم که شاید انگیزه ای شود برای ادامه ی این حرکت ها.

مستند «آرمیتا مثل پری» که امشب بعد از خبر ساعت 21 از شبکه یک سیما پخش شد یکی از همین حرکت ها تأثیرگذار و مثبت بود. مستندی 45 دقیقه ای که روایتی بود از دیدار مقام معظم رهبری از خانواده شهید داریوش رضایی نژاد. برنامه ای با کمترین هزینه ممکن و بسیار ساده ولی تأثیرگذار.

در اوضاعی که رسانه های داخلی سعی بر انجام وظیفه رسانه ای خود بوسیله بیان جملاتی از زبان مسئولین با مضمون عدم تأثیرگذاری تحریم ها بر زندگی و معاش مردم، و بی ربط دانستن این تحریم ها به گرانی ها و مشکلات اقتصادی اخیر دارند، پخش چنین برنامه هایی حرکتی جدید در فضای رسانه ای کشور است. شاید هیچ روشی مانند بیان آرمان هایی که موجب تحمیل این تحریم ها بر ملت ایران شد برای مردم ما شیرین تر نباشد. همین آرمان ها بودند که ملت ما را در هشت سال دفاع مقدس در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی و... سرپا نگه داشت و نتایج شیرینی مانند پیروزی در جنگی نابرابر در مقابل نیمی از جهان برای ما به ارمغان آورد. گنجی برای ما به یادگار گذاشت که تا عمر داریم از آن بهره می بریم و تمامی ندارد و حالا نیز در این کشاکش رسیدن به انرژی صلح آمیز هسته ای در جنگی دیگریم. اما این بار دشمن با توپ و تانک و بمب شیمیایی به مصافمان نیامده است، بلکه سلاحش چیز دیگریست ...

منِ ایرانی وقتی می بینم که کسانی همچون رضایی نژادها و احمدی روشن ها و ... و حتی آرمیتاهایی وجود دارند که در پایداری بر این آرمان ها از عزیزترین هایشان گذشتند، تحمل خریدن مرغ و گوشت و ... با قیمتی بالاتر و یا چند درصد تورمی بالاتر، حتی اگر فقط به دلیل تحریم ها بوده اند، برایم آسان می شود.

شاید به این بهانه تلاش های رسانه ای دشمنانمان در BBC و العربیه و ... خنثی شود. بهانه ای به نام آرمیتا ...

انعکاس این مطلب: رجا، مشرق، آزادی، هزارسنگر، صراط

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۱ ، ۲۳:۳۰
امید رحیمی

همیشه یه عده وجود دارن که نون رو به نرخ روز میخورن و واسه این کارشون هم بهونه بهتر از صحبتای رهبری پیدا نمیکنن و بیانات رو به دلخواه خودشون تفسیر میکنن یا یه قسمت مهمی رو انگار یادشون میره ...

نمی دونم کی گفته که وقتی امسال رو به سال «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی» نامگذاری شد همش باید توی صدا و سیما و تموم رسانه های ملی دیگه( البته اگر بشه اسمشون رو رسانه گذاشت) بیست و سه ساعت از بیست و چهار ساعت شبانه روز رو به مردم بگن «آی مردم! کالای خارجی نخرید و محصولات ایرانی رو مصرف کنید ... » نمیدونم اون 50 درصد دیگه حرف رهبری که گفتن رو چرا نمیگن؟

شاید نمیدونن وقتی رهبری گفتن تولید ملی یا گفتن سرمایه ایرانی، نصف منظورشون هم با سرمایه داران و تولیدی های ایرانی بودن که به خودتون بیاین ... کالای با کیفیت بهتر تحویل مردم بدین. قیمت محصولاتتون رو پایین بیارید تا مردم خواه نا خواه به سمت محصولات شما گرایش پیدا کنن.

این دو قسمت حرف رهبری لازم و ملزوم همدیگه هستن. افزایش کیفیت کالاهای داخلی خود به خود باعث افزایش مصرف تولیدات ملی میشه. اینکه کیفیت کالاهای داخلی روز به روز پایین تر بیاد و قیمت ها هم روز به روز بالاتر بشه(به مسائل اقتصادی و افزایش قیمت هایی که جدیدا پیش اومده کاری ندارم و همون تورم عادی زیر 10% منظورمه) اونوقت رهبری به مردم بگن که کالای داخلی بخرید! اصلا با رهبری جور در نمیاد ...

نمیدونم رسانه هامون و در راس آنها هم صدا و سیما کی می خواد این قسمت رو پوشش رسانه ای بدن ؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۱۷:۴۲
امید رحیمی

چند روزه تو فکرم که اسم این جایی رو که دارم توش درس می خونم چی بذارم؟؟؟؟؟؟؟

دانش گاه، جزوه گاه، عقده گاه، مدگاه، کپی گاه یا خیلی ...گاه های دیگه. دانشگاهی که نمیدونم بعد چهار سال درس خوندن، من دانشجو رو چی تحویل بازار کار میده.

و اما داستان اصلی ...

چند روز پیش رفتم جایی واسه کار یا بهتره بگم کارآموزی. مربوط به رشته خودم می شد. یه جایی بزرگتر مساوی کارگاه و کوچکتر مساوی کارخانه. همه همدیگه رو مهندس صدا میزدن. ما رو هم جو گرفت که شدیم مهندس ...

ولی چشمتون روز بد نبینه، سراغ کار که رفتم دیدم هیچ کاری رو نمی تونم انجام بدم. یعنی بلد نبودم. نمی دونستم باید چیکار کنم. در واقع با دو سال پیشم که اومدم دانشگاه هیچ فرقی نکرده بودم. از برق هیچی نمی دونستم هنوز.

اولش فکر کردم مشکل از منه و از دانشگاه من و از اساتید من و هزار تا من دیگه، ولی چشمم افتاد به یه دانشجوی دیگه که برای کارآموزی اومده بود. از قضا آشنا در اومد و دوست دوران بچگی ... ترم هفت مهندسی برق قدرت از دانشگاه فردوسی، یکی از قطب های مهندسی برق در کشور، و با معدلی بالای 15 ...

وقتی کار کردن این دوست رو دیدم کلی به خودم امید وار و کلی از نظام آموزشی دانشگاهی کشورم نا امید.نمیدونم دو سال دیگه بازم کار یاد میگیرم یا هنوز هم باید بیام پیش کاگرهای دیپلمه این کارخونه و ازشون مهندسی برق یاد بگیرم!!!

باقی کاآموزهای دیگه هم همین وضع رو داشتن، البته بسیار بدتر از من. وقتی آمار بیکاری و افراد تحصیل کرده رو تو تلویزیون نشون میدن و اشک مجری و دست اندرکاران برنامه در حال سرازیریه، نمی دونم به اینم فکر میکنن که برای کار کردن باید کار بلد بود نه از حفظ بودن چهار تا تعریف و مفهوم و حل کردن چند تا مساله سخت و آسون...

شاید اگر 100 واحد کارآموزی بذارن مشکل حل بشه.راه حل دیگه ای به ذهن من نمیرسه واسه مهندس شدن !!!

____________________________________________________________________________

* تمامی نوشته های بالا در مورد رشته تحصیلی خودمه و از بقیه رشته ها خبر ندارم. بضاعتم همین قدر بود.

* همچنین مربوط به شخص خودمه. شاید یکی هم پیدا بشه و کار بلد باشه(که فکر نمیکنم بشه پیدا کرد)

* تو این مدت کم کارآموزی هم نمیشه کار یاد گرفت

* حرفام دلیلی برای بلد نبودن چهار تا تعریف و حل چند تا مساله(تنها خروجی دانشگاه) نمیشه

* اگر راه حل بهتری سراغ دارید حتما  بگید. استقبال میکنم.

۵۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۱ ، ۲۰:۱۸
امید رحیمی

باز هم پیغام بری دیگر ...

رمانی دیگر از رضا امیرخانی که به نظر من او بوسیله همین رمان هایش امیرخانی شد.

بعد از درخشش ارمیای امیرخانی و ادامه ی این درخشش در «بیوتن»، ولو کمرنگ تر از ارمیا، این بار او دست به دامان پیامبری دیگر شده است تا باز هم داستانی دیگر و شخصیتی دیگر بر پایه ویژگی های بارز این پیامبران الهی بنویسد. قیداری که به گفته نویسنده صفتش "مدارا"ی با مردمان است و به زیبایی هرچه تمام تر این ویژگی را در کتاب «قیدار» و شخصیت قیدار نمایان کرده است.

قیدار، رمانی که با مرسدسِ کوپه ی کروک آلبالویی متالیک شروع به حرکت کرده و با گاومیش دوازده سیلندر دور میگیرد و در نهایت با براق سپیدرنگ بالدار پایان می یابد. شخصیت گاراژداری جوانمرد که در تهران و جاده های ایران شهره ی خاص و عام است. کل داستان هم بر محوریت ازدواج قیدار با دختری ،به نوعی خطاکار و توبه کرده، بنام شهلا می چرخد که بسیاری از شخصیت های این داستان هم به شهلا وابسته است. در واقع به نوعی تمامی مفاهیم مد نظر نویسنده در قالب اتفاقات رخ داده برای قیدار و شهلا از حین عقد تا رفتن زیر یه سقف گنجانده شده است. 

برخی از دوستان قبل و حین مطالعه این کتاب گفتند این اثر امیرخانی نسبت به دیگر آثارش ضعیف تر است ولی من باز هم میگویم، امیرخانی است. شاید تغییر سبک ملایم رمان نویسی امیرخانی در این اثرش به گونه ی نوعی ضعف برای برخی خوانندگان آثارش نمایان شده باشد. رمانی که در آن امیرخانی هیچ اظهار نظر سیاسی! نکرده است و به جز پدری و پسرش، به هیچ شخصیت سیاسی دیگر نپرداخته است.

یکی از ویژگی های بارز این رمان بیان تفکرات شیعی و اسلامی به زبانی و به شیوه ای جدید باشد. بیانی که سرشار از جذابیت است. مانند وقتی که به ناصر اگزوز هدفش را از آچارکشی اتول های صفر کیلومتر پیش درویش مکانیک اینطور میگوید:

« ماشین هام را صفر می فرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره با وضو ببندد، با نفس حقش سفت کند پیچ ها را از سر ... از کارخانه ی آلمانی اش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار، اما وسط جاده و بیابان، بچه های گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، می فهمند ... اتول هم باید موتورش صدای « هو یا علی مدد» بدهد و چرخش به عشق بچرخد ...»

فکر کنم بیشتر از این چیزی نگم بهتر باشه، باقی رو خودتون تو کتاب بخونید بهتره ...


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۲۳:۵۰
امید رحیمی