وقت آن است ز جا برخیزیم
بیانیه مهم جریان سوم تیر در رابطه با انتخابات اخیر:
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
شکستها گذرگاه پیروزیهای شگرفند اگر درست فهم و تحلیل شوند. مردان حماسه و دلاوران عرصه خیزشهای انقلابی آنانند که از شکستها پلی به سوی آیندهای درخشان بسازند و عزمشان را بیش از پیش به رخ جهانیان بکشند. سربازان نهضت روحالله آنانند که چونان پارههای پولاد نقش خویش را در هر عرصه و زمان بازشناسند و محکم و استوار افق عدل مهدوی و منزلگاه رفیع تمدن بزرگ اسلامی را فریاد کنند و پی بگیرند.
حماسه سیاسی بیست و چهارم خرداد ماه اگر چه به واسطه حضور پرشور مردم درخششی دوباره را به یادگار گذاشت ولی در عین حال شکستی قابل توجه برای جریانات مدعی اصولگرایی را نیز به تصویر کشید.آنچه موجب نگارش این نوشته شدبیم آن بود که مبادا فرصت کنونی برای آسیبشناسی شرایط کنونی چونان گذشته در گیر و دار اتهامزنیها و مقصریابیها به حراج گذاشته شود و رسالت امروز ما در سایه رخوت و سستی و سرخوردگی فراموش گردد. روی سخن در اینجا بیش از همه با جریان انقلابی است؛ جریانی که میبایست با پویای، نشاط و درایت خود راه غلط طی شده از سوی مدعیان اصولگرایی را بازشناسد و مسیر خود را به سوی افقهای آرمانی انقلاب جدیتر و با صلابتتر از همیشه پی بگیرد. دو محور "تحلیل نتایج انتخابات و آسیبشناسی روند کنونی" و "رسالت امروز جریان انقلابی" موضوع این بیانیهی تحلیلی است.
ادامه بندها را در ادامه مطلب بخوانید
*تحلیل نتایج انتخابات و آسیبشناسی شرایط کنونی
الف) رهبر گرانقدر انقلاب از همان سالهای آغازینِ دولت نهم همگان را به شکرگذاری نعمت زنده شدن دوباره آرمانها و روی کار آمدن دولت انقلابی فراخواندند. مخاطب ایشان همه بودند؛ هم دولتمردان و هم سایر اصولگرایان. اما آنچه در نهایت رخ داد عدم پاسداشت این نعمت بزرگ هم از سوی دولتمران بود و هم از سوی منتقدان آن.
رهبرانقلاب خردادماه سال 1385 ضمن نعمت خواندن روی کار آمدن دولت انقلابی و ضرورت شکرگذاری، همگان را از کفران نعمت پرهیز دادند و فرمودند:«"به نعمت توجه نکردن" و "غفلت کردن از اصل نعمت"، چیزى است که خیلى از ماها دچارش هستیم؛ یا "نعمت را انکار کردن"؛ یا "آن را از خدا ندانستن"؛ یا "به نعمت خداداده مغرور شدن"، که غرور ملازم با سقوط است و وقتى انسان غرور پیدا کرد، ساقط مىشود؛ اینها کفران نعمت است. "و ضرب اللَّه مثلاً قریة کانت امنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم اللَّه فاذاقها اللَّه لباس الجوع و الخوف"؛ جامعهاى راحت و برخوردار از نعم معنوى و مادى الهى کفران نعمت مىکند و خدا ناامنى و تنگدستى را بر او تحمیل مىکند. نتیجهى کفران نعمت، این است.»
اگر اصلاحطلبان در سالهای اصلاحات مردم را قربانی توسعه سیاسی و منازعات حزبی خود کردند و رویگردانی مردم را شاهد بودند، روند منازعات میان مدعیان اصولگرایی نیز خصوصا در این 4 سال اخیر به گونهای پیش رفت که بار دیگر مردم احساس کردند فراموش شدهاند. منازعهای که هم دولتمردان در آن مقصر بودند و هم منتقدان دولت.
خیانت بزرگ از جایی آغاز شد که برخی با بیانصافی و سیاهنمایی ظرفیت دولت را به تهدیدی برای نظام تبدیل کردند و به جای نقد دلسوزانه و مشفقانه روند تخاصم با دولت را پی گرفتند. اشتباهات دولت نیز در سویه مقابل همین روند را تکمله زد. اصولگرایان که خود را مالک سومتیر میپنداشتند به پیروزیهای سالهای 84 و 88 غرّه شدند و کمی بعد دولتِ روی کار آمده را شیطان اکبر تلقی کردند.این روند البته با روند مورد توصیه رهبر انقلاب فاصلهای جدی داشت و تذکرات معظمله را در برخی دیدارها موجب شد.
ایشان تیرماه 1390 در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کردند:«مراقب باشیم دستگاههاى انقلاب سرشان گرمِ کارهاى غیرمفید و احیاناً مضر در این حرکت پیشرونده نشود، که یکى از اینها، همین مسئلهى اختلافات است، که من اگر روى اینها تکیه میکنم، به خاطر این است.یک وقت هست که یک جریانى در مقابل انقلاب مىآید قد علم میکند به قصد کوبیدن انقلاب، خب، وظیفهى هر کسى است که دفاع کند. انقلاب از خودش دفاع میکند، مثل هر موجود زندهى دیگرى... یک وقت این است قضیه، یک وقت نه، قضیه، قضیهى ایستادگى در مقابل یک حرکت براندازانه و اینچنین نیست؛ اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف عقیده احیاناً است.اینها را بایستى هرچه ممکن است فرو کاست. اینجور چیزها را هرچه ممکن است باید کم کرد. مشتعل کردن این اختلاف نظرها مضر است.»
رهبر انقلاب به ضرورت تبیین و پرهیز از برخوردهای نادرست توصیه کردند. ایشان فرمودند:«یک مسئله این است که اگر یک کسى یک حرف غلطى زد، آیا کسى باید به او جواب بدهد یا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شیوهى خودش را دارد، راه خودش را دارد، کار خاص خودش است. یک وقت هست که حالا که کسى یک حرف غلطى زد، ما بیائیم مثلاً صدجا این حرف غلط را تابلو کنیم، شعار کنیم که آقا، فلانى این حرف غلط را زد، تا همه بدانند. این است که اشتباه است، خطاست. من با حرکت روشنگرانه از سوى هر کسى، از سوى هر نهادى، هیچ مخالفتى ندارم، بلکه علاقهمندم و معتقدم به مسئلهى تبیین. یعنى اصلاً جزو راهبردهاى اساسى کار ما از اول، مسئلهى تبیین بوده است.تبیین لازم است؛ اما این معنایش این نیست که ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنیم. مراقب باشید. این را همه باید مراقب باشند؛ بخصوص سپاه. سپاه مراقب باشد. در جریانهاى سیاسى، در جریانهاى گوناگون فکرى و سلیقهاى مطلقاً مشتعل کردن فضا مناسب نیست... پیداست که این مسئله نقطهى ضعف ماست. نباید بگذاریم این نقطه ضعف ادامه پیدا کند یا افزایش پیدا کند. اینها را باید توجه داشت.حرکت، حرکت متین، مستدل و مستند باشد. اگر کسانى اختلافنظرهائى دارند، با استدلال بیان کنند. عرض کردم، من معتقد به تبیین هستم... کار انقلاب از اساس با تبیین، روشنگرى، بیان منطقى، مستدل و دور از هو و جنجال بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقى را هم خراب خواهد کرد. ممکن است چهار نفر جذب شوند، اما چهار نفر آدم هوشمندتر دفع میشوند. این، حرف ماست؛ این، عرض ماست.»
متأسفانه توصیههای دلسوزانه رهبرانقلاب از سوی مدعیان اصولگرایی آنگونه که میبایست مورد توجه قرار نگرفت. اصولگرایان در این مدت به جای آنکه دولت را از خود بدانند و در عین نقد منصفانه و تذکر خطاها و لغزشها با استفاده از ظرفیت نخبگان از طریق تدوین نرمافزار دولت اسلامی و ارائه راهکارهای سازنده به دولتی که زمام امور را در دست داشت و در صحنه اجرا بود، یاری رسانند، درصدد تخریب همه جانبه دولت و تضعیف آن برآمدند.
در دیگر سو برخی در دولت نیز به جای توجه به توصیه رهبرانقلاب که از دولت خواسته بودند از مواضع تهمت دوری کند، بر روند خویش اصرار کرد. برخی در دولت نه تنها نکوشید از آتش التهابات و دودستگیها و اختلافات بکاهد بلکه با دامن زدن به التهابات به تضعیف رئیس جمهور یاری رساندند.جریان حاشیه دولت به جای حل و فصل اختلافات و نزدیک کردن دلها به نفی تام و تمام جریان انقلابی و مخاصمه متقابل روی آورد.احساس می شددیگر دولت نیازی به بدنه انقلابی حس نمیکرد و آنان را جمعی محدود میدانست که نقش چندانی ندارند. مکتب ایرانی که رهبرانقلاب نسبت به طرح آن صراحتا تذکر داده بودند مدام تئوریزه شد و مورد دفاع قرار گرفت و... در حالی که گفتمان های بسیار اصیل تری مغفول واقع شده بود.
قدرناشناسی این فرصت و سیاهنمایی عملکرد دولت که با فیلمها و برنامههای تبلیغاتی کاندیداهای مدعی اصولگرایی کامل شد خدمات گسترده صورت پذیرفته طی این سالها را به کلی از خاطر مردم برد و تصویری تیره از اصولگرایی برجای گذاشت.اصولگرایان بر یک کشتی سوار بودند و خود با دستهایشان کشتی را سوراخ کردند به این گمان که تنها رقیب سیاسیشان غرق خواهد شد و خود جای او را خواهند گرفت. بر سر شاخ نشسته بودند و بن بریدند حال آنکه گزینهی جایگزینِ مؤثر و محبوبی نیز برای دولتمرد کنونی در چنته نداشتند. آنان در التهابات سکه و ارز دمیدند، به تورم انتظاری دامن زدند، اختلاس 3 هزار میلیاردی را پررنگ و پررنگتر کردند و دولت را نماد فساد جلوه دادند.طبیعی است اگر به واسطه این سیاهنماییها مردم تغییر را مطالبه کنند. وقتی ثمره حضور جریان مدعی دفاع از ارزشهای انقلاب در عرصه حکومت چنین شرایطی است چرا باید مردم بار دیگر به این جریان اعتماد کنند؟!
امروز آنان که برخلاف رهنمودهای مکرر رهبری مسائل فرعی را اصلی کردند و موجبات شرایط کنونی را فراهم آوردند باید در مقابل جریان انقلابی پاسخگو باشند و عذرخواهی کنند. پر واضح است که هم دولت با حاشیهسازیهایش و هم منتقدان اصولگرای دولت با بیانصافیها، سیاهنماییها و حتی تهمتهایی که در فضای عمومی مطرح کردند، مسئول این شرایطند. این حکم در خصوص رسانههایی که به این روند امداد رساندند نیز جاری و صادق است.
ب) ویژگی بارز و شاخص سومتیر آن بود که سیطره ادبیات سیاستزده احزاب قدرتطلب را به هم زد و پیوندی عمیق با مردم برقرار کرد.مردم جریان راست را نماینده خود نمیدانستند و زخمخورده عملکرد سیاستزده دوران اصلاحات نیز بودند. در میانه سیاستزدگیها و حزبزدگیها بود کهمردی متفاوت با ادبیاتی مردمی و با مشی و مرامی ساده، صمیمی و بیآلایش روی کار آمد و حاکمیت احزاب را نفی کرد؛ کسی که مردم را میفهمید؛ دغدغههای جوانان ساده کوچه و خیابان را میشناخت؛ با آنها همدل بود؛ سرش فقط در لاک علایق و سیاسیبازیها و قدرتطلبیهای خودش نبود؛ واقعا از جنس مردم بود.سیاسیون کشور اغلب در دنیایی دیگر سیر میکنند؛ گو آنکه دیواری میان آنان و میان مردم کشیده شده؛ در سومتیر این دیوارها برداشته شد.
تا پیش از سومتیر مردم اغلب در جریان راست با ادعای دینمداری مواجه بودند اما اثری از روح دینی نمیدیدند. در حوزه اقتصادی جریان راست مدعی همان سیاستهای لیبرالی دولت سازندگی بود. شرایط در سومتیر به یکباره عوض شد.مردی به میدان آمد که نه تنها با زبان از حاکمیت دین سخن گفت بلکه مهمتر از همه مشی و مرامش تجلی روح دینی بود.مواجههاش با جوانان این مرز و بوم مواجههای پیامبرانه بود نه متکبّرانه! سخنش با مردم از سر خضوع بود نه از موضع بالا.ولایتمداری او چماقی نبود برای حذف دیگران؛چونان شهد شیرینی بود که راه رسیدن به موعود را نشان میداد؛ راهی که همه با هم باید در آن قدم میگذاشتیم.او آن بالا ننشسته بود تا بگوید من ولایتمدارم و وای بر شما که نیستید! احمدینژاد خودش و همه را به شدن دعوت میکرد؛ به حرکت و رشد و تعالی.او از آرمانها هزینه نمیکرد تا برای خودش حجیت بسازد و نقایصش را بپوشاند؛ آمده بود تا بگوید همه باید سرباز آرمانها باشیم. راه را نشان میداد نه خودش را!
چنین فضایی اما کمکم عوض شد. مدعیان اصولگرایی بار دیگر به سنتهای سیاستزده راستگرایی روی آوردند، فضای سیاسی را بستند و مدام به این و آن القاب و عناوین مختلف نثار کردند. بار دیگر از موضع بالا سخن گفتند و طریق تکفیر را پی گرفتند. آنان این بار در فقدان حضور جدی اصلاحطلبان بر صورت هم پنجه کشیدند. بوی سیاسیکاری و حزبزدگی و قبیلهگرایی شهر را پر کرد. بار دیگر خود را منزه و نماینده انقلاب دانستند بیآنکه فهمی مردمی و دلنشین از آرمانها ارائه کنند و آن را به عنوان نسخهای شفابخش و امیدساز تبیین و معرفی کنند.مردم بار دیگر از اصولگرایی بوی سیاسیکاری و راستگرایی شنیدند. مدعیان اصولگرایی با رجوع به سنتهای نادرست گذشته، رسالت سومتیریشان را به فراموشی سپردند.
در چنین شرایطی چرا باید بار دیگر مردم به اصولگرایی اعتماد میکردند؟عیب نه از اسلام بود و نه از مردم؛ عیب از مسلمانی ما بود و اسلامی که ما با مشی غلط و سیاستزده خود به مردم معرفی کردیم. عیب از ما بود که باز در دایره خواص نشستیم و مردم و ادبیات سخن گفتن با آنها را فراموش کردیم. عیب از ما بود که ادعای مردمگرایی داشتیم اما به واقع مردمی نبودیم. ما متهمیم نه مردم.خوب است مدعیان اصولگرایی این روزها از آقای روحانی نمیخواهند نسبتش را با فتنه و انحراف و تکنوکراتها و ساکتین انحراف و ساکتین فتنه و ساکتین اختلاس و... مشخص کند!
ج) مشکل اغلب از آنجا نشأت میگیرد که مدعیان اصولگرایی نمیخواهند نسبت به غلبه نگاه تهدیدمحور در کنشهاشان تجدیدنظر کنند.نگاه تهدیدمحور فرصتها را نمیبیند و یا آنها را نیز تبدیل به تهدید میکند. نگاه اثباتی و ایجابی و بینش عمیقی که عقلانیت، آزاداندیشی، تفکر، مباحثه و رشد و شکوفایی را بخواهد و مطالبه کند در مدعیان اصولگرایی کمرنگ بوده و هست. ویژگی سومتیر مثبتنگری به مردم بود. ایمان داشتن به مردم بود. مردمگرایی در سومتیر شعار نبود؛ کاملا حس میشد. نگاه تهدیدمحور ریشه آن آسیبی است که در بند الف نیز بدان اشاره شد.
د) باید متأسف بود از اینکه در شرایط پس از انتخابات یازدهم و شکست مدعیان اصولگرایی، همه به جای فتح باب آسیبشناسیهای عمیق تقصیر را به گردن هم میاندازند و یکدیگر را متهم میکنند.چه سودی است در این اتهامزنیها وقتی همه در آسیبهایی که دچارشان شدیم سهیمند؟ به راستی دعوا بر سر اینکه "اگر اجماع میشد یا نمیشد" در مقطع کنونی چه مشکلی را حل میکند؟ واقعیت آن است که هیچ اجماعی نمیتوانست نتیجه را تغییر دهد. از همان آغازِ ثبتنامها هاشمی به عنوان منجی اقتصاد و معیشت مردم با بهرهگیری از فضای سیاهی که اصولگرایان به دست خود ساخته بودند توانست خودش را معرفی کند. او حتی نرخ ارز و قیمت سکه را نیز به حضور یا عدم حضورش پیوند داد. هاشمی و گزینه او در انتخابات یعنی حسن روحانی خود را نماد تامّ تغییر و اعتدال معرفی کردند. گفتمان قالیباف و روحانی هر دو اعتدال و تغییر بود. هر دو پرهیز از ماجراجویی و کارآمد ساختن دولت را مطرح میکردند. پرسش این بود که وقتی نماینده تام و تمام تغییر در صحنه حضور دارد و نرخ ارز هم با حضور و عدم حضورش بالا و پایین میشود، چرا باید بار دیگر مردم به فرد دیگری از اصولگرایان رأی دهند؟! کنار رفتن قالیباف به نفع جلیلی نیز به نظر، گرهای از ماجرا نمیگشود. مسئله این انتخابات خیلی ریشهایتر از ائتلاف کردن یا نکردنها بود و این مهم خود را در فاصله قابل توجه آرای اصولگرایان از روحانی نشان داد. گروههای مدعی اصولگرایی امروز به جای این دعواهای کودکانه و مقصریابیهای بیحاصل خوب است خود را نقد کنند و کمی هم انگشت انتقاد را به سوی خود بگیرند.
ه) در فضای بحث و گفتگوی آزادانه و عالمانه است که حق نمایان میشود و رشد شکل میگیرد. روحیه تحلیل و تببین در چنین فضایی متولد میشود. این تضارب آراء است که تعالی آراء نیز فراهم میکند.اصولگرایاندر دوران حاکمیت خود به جای بحث و گفتگوی آزاد و اقناعی بیشتر به سمت بیانیه خواندن برای مردم و حجیت ساختن برای آنها پیش رفتند.باید پذیرفت چنین شرایطی کشور را از روحیه تحلیل و تبیینی که ایجاد آن همواره جزو مطالبات رهبر انقلاب بوده است، دور میکند.
نقد و گفتگوی عالمانه در صحنه انتخابات نیز به اسم اخلاقگرایی فراموش شد.عملکرد صدا و سیما در انتخابات و تبدیل کردن فضای مناظره و گفتگوی جدی کاندیداها به آزمون مدارس ابتدایی که در آن دانشآموزان میبایست جوابهایی از قبل حفظ شده و تکراری را در مقابل سوالاتی کلیشهای ارائه کنند از جمله متغیرهای اثرگذار در شفاف نشدن عرصه انتخابات بود. سیطره فضای بسته سیاسی کشور خود را در مناظرهها و گفتگوهای سیاسی نشان داد. در برنامههای تلویزیونی فرصتی برای تبیین شرایط موجود، بیدار کردن حافظه تاریخی مردم و روشن کردن سره از ناسره باقی نماند. حکایت صدا و سیما حکایت فردی بود که از ترس افتادن از لبه بداخلاقی پشتبام آنقدر عقب رفت که از سویی دیگر افتاد. صدا و سیما نه تنها مجالی به شفاف شدن کامل صحنه انتخابات نداد بلکه به تقویت دوقطبی کاذب اصولگرا-اصلاحطلب کمک کرد. طبیعی است که در این شرایط ضعف کارنامه یک قطب مردم را به قطب مقابل رهنمون شود. در چنین شرایطی و با این عملکردهای اشتباه چه انتظاری باید از نتایج آرای انتخابات داشت؟
*رسالت امروز جریان انقلابی
اکنون انتخابات یازدهم تمام شده است و نتایج آن دیگر هیچ اهمیتی ندارد. تنها چیزی که در خصوص آن نتایج اهمیت دارد تحلیل درست و شناخت علل شکست برای طرحریزی در خصوص آینده است. از این به بعد میبایست چشم را به رسالت امروز و افق فردا بدوزیم و عزم انقلابی گذشته را در مسیری که امروز تکلیف اقتضاء میکند پی بگیریم. در این خصوص چند محور قابل طرح است:
الف)نگاه یأسآلود نسبت به وضعیت موجود و آینده به سرعت باید شکسته شود.باید دانست این انتخابات حاوی برکات بسیاری برای انقلاب و جریان انقلابی بود و اینک فرصتهای بسیاری را فراروی ما قرار داده است.این انتخابات بار دیگر نادرستی اتهام تقلب را به اثبات رسانید و اعتمادها را بیش از پیش متوجه نظام اسلامی کرد. مشارکت حداکثری مردم در فضایی که همگان مشارکتی حداقلی را پیشبینی میکردند، تثبیت بیش از پیش نظام را در برابر جریانات خارجی موجب شد. سران فتنه و جریان سبز در ماشین دموکراسی نظام منحل شدند و رویکردهای تند اصلاحطلبی افراطگری لقب گرفت. امروز آنچه شعار دولت جدید است، اعتدال است. شکافهای اجتماعی باقیمانده از فتنه 88 ترمیم شد.نتایج انتخابات سبب شد حزبالله از اعتماد بهنفس کاذبی که در این سالها دچارش شده بود خلاصی یابد و احساس امنیت مادامالعمریاش که رخوت و رکود و بیعملی را در سالهای دولت احمدینژاد برایش به ارمغان آورده بود پایان یابد.جریان انقلابی طی این سالها عادت کرده بود همیشه پیروز میدان باشد. اکنون دریافت صحنه فعالیتها آنقدرها هم که گمان میکرد ساده نیست و کار و تلاشی انقلابیتر از اینها را میطلبد. برکاتی از این دست بسیار است که توجه به آن جایگاه جریان انقلابی را از موضع منفعل و مأیوس به موضع فعال تغییر خواهد داد.
ب) باید آرمانگرایی و انقلابیگری اصولی را بر سر دست بگیریم و آن را قاعدهمند کنیم.آنچه این روزها بیش از هر چیز نگران کننده به نظر میرسد روند واگرایی برخی جوانان انقلابی به جهت نقایص عملکرد برخی مدعیان انقلابیگری است. این بزرگترین خطری است که اکنون با آن مواجهیم.امروز باید الگوی صحیح انقلابیگری را عرضه کرد و مدل فعالیتها را با تجربیات گذشته به روز کرد.باید به جوانان انقلابی گفت عیبی اگر هست از مسلمانیهاست نه اسلام! باید خط عقلانیت انقلابی را پی گرفت و اجازه نداد به واسطه ضعف و نقصان عملکرد مدعیان انقلابیگری ارزش انقلابی بودن به ضدارزش تبدیل شود و روی آوردن به مروجان تسامح و کسانی که حتی موضع رهبری در فتنه را افراط میدانستند مشروعیت یابد.
ج) خلاصه کردن انقلابیگری و رسالت انقلابی به سیاستورزی بزرگترین آسیبی است که باید آن را علاج کرد.اگر جریان انقلابی وارد فضای انتخابات شده و میشود تلاشش برای حرکتی است که انقلاب اسلامی را به افق تمدن اسلامی بکشاند. جریان انقلابی شکلگیری دولت اسلامی را مطالبه میکند و از این روست که نقشآفرینی جدی در عرصه انتخابات را بر خود فرض میداند. اما باید دانستنه تلاش برای رسیدن به مقوله تمدن اسلامی در روی کار آوردن دولت انقلابی منحصر است و نه روی کار آوردن چنین دولتی به تنهایی میتواند ما را به سر منزل مقصود برساند.
گام بلندی که امروز جریان انقلابی میبایست بردارد ترسیم افق جامعه اسلامی و حرکت در سمت و سوی برقراری پیوندی محکمتر، جدیتر و دائمیتر با متن مردم و بدنه جامعه است.در 5 گامی که مقاممعظمرهبری برای پیشبرد اهداف متعالی انقلاب ترسیم کردند اکنون تحقق جامعهاسلامی موضوعی دوچندان یافته است؛ درست از همین روست که فرمایشات رهبرانقلاب در خراسان شمالی به مسئله سبک زندگی اختصاص یافت. اقتصاد اسلامی بدون زیست اسلامی محقق نخواهد شد. شکلگیری تام و تمام دولت اسلامی ملازمهای در خور توجه با مقوله جامعه اسلامی دارد. تحقق جامعه اسلامی دستوری نیست. هرگونه تحرک در این راستا باید از متن جامعه بجوشد و اکنون زمان این جوشش است. زمان به راه افتادن نهضتی مشابه نهضت عدالتخواهی است. قرار گرفتن دوباره جریان انقلابی در موضع مدعی به این مسیر یاری خواهد رساند.
شبکهسازی اجتماعی از طریق مساجد و تلاش برای محوریت دادن به مساجد رسالت امروز ماست. باید بار دیگر پیوندهای گسسته شده با مردم را برقرار کرد. اشتباه اصولگرایان آن است که مدام پیوند خود و مردم را سیاسی تعبیر میکنند. برای برقراری این پیوند نیازمند یک خروش و جوشش اجتماعی – فرهنگی هستیم. غلبه در چنین حرکتی میبایست فرهنگی – فکری باشد. باید برای گسترش گفتمان انقلاب تلاش کنیم نه برای پیداکردن پرچم دار انتخاباتی که با بحثهای شخصی و گروهی و منفعتطلبانه همراه میشود؛ برای گسترش گفتمان باید به کارهای فرهنگی و آموزشی رو آورد نه کارهای سیاسی؛برای گسترش گفتمان باید فرهنگ و نخبگان فرهنگی محور باشند نه اینکه نخبگان سیاسی انقلاب تمنای این را داشته باشند که اهالی فرهنگ و اندیشه دنبالهروشان باشند و به آنها مشروعیت نظری بدهند! فرهنگ دنباله سیاست نیست بلکه تحول سیاسی منهای تحول فرهنگی باعث شکست است و همین نیز موجب شکست شد.حتی اگر قرار است تشکل فراگیری شکل بگیرد باید ذیل تفکر و فرهنگ باشد و نه زیر یک پرچم سیاسی. امروز فرصت طلایی برای این جوشش جدید ایجاد شده است. باید قدر این فرصت طلایی را دانست.
د) این یک واقعیت است که در تدوین نرمافزار اداره جامعه دینی دچار کاستیهای بسیاری هستیم. روی کار آمدن دولت اصولگرا نشان داد چه میزان پرسشهای بیپاسخ وجود دارد.فقر گفتمانی اصولگرایان طی سالهای اخیر نشان داد چقدر نیازمند نظریهپردازی و طرحریزیهای جدید در افق انقلاب اسلامی آرمانی هستیم.امروز زمان آن است که کرسیها و جلسات بحث و گفتگو را با محور قرار دادن گفتمان و اولویتهای آینده و جکومت عدل جهانی سامان دهیم.حلقه کیانِ جریان انقلابی باید شکل بگیرد. این بار باید جریان عدالتخواهی و انقلابیگری تفصیل بیشتر یابد و ریشهدارتر و عمیقتر از گذشته تجلی کند.امروز وقت ساختن زیرساختها و نرمافزار نقشآفرینیهای فرداست. اگر فرصت امروز را جدی گرفتیم، فردا موفق خواهیم بود. آن وقت واقعا میتوانیم ادعا کنیم انقلابی هستیم اما اگر انقلابیگری را صرفاً در تبیلغات و هیاهوی انتخاباتی خلاصه کردیم و طرحریزی عمیق نرمافزاری را به فراموشی سپردیم طبیعی است که به همان سیاستزدگیها مبتلا خواهیم بود.
ه) بدیهی است کمک به دولت جدید با نقد اصولی آن در موارد لازم و پرهیز از افراط در نسبت با این دولت که طبیعتا خواهد کوشید به گونهای محتاط مسیر آیندهاش را پی بگیرد در کنار محورهای پیشگفته اهمیت دارد. به همان میزان که دولت جدید با کیاست و سیاست عمل کند، جریانات انقلابی نیز در نسبت با آن میبایست با کیاست و سیاست عمل کنند.
در پایان باید به سیاستمداران پرمدعا و احزاب پرطمطراق این نکته را یادآور شد که دوره این رسم و رسومات دیگر گذشته است. امروز جریان انقلابی در حال پوستاندازی و حرکت به سمت افقی بلندتر و گرانقدرتر است. حضور اینچنینی و تکاپوی رسانهای اینان که روزی نعمت حکمرانی دولت نهم و دهم را به این وضعیت کشاندند، جز تضعیف جبهه انقلاب حاصلی ندارد. امروز وقت آن است که نسل جدیدی از جریان انقلابی به میدان بیاید و با ساماندهی جدید مطالبات کنشهای غلط سیاستمداران را نیز ضابطهمند کند.
منتشر شده در نکات پرس
با سلام
به وبلاگ حقیر سر بزنید و 2 نامه را که نوشته ایم در صورت امکان امضاء کرده و به دیگر دوستان فضای مجازی نیز اطلاع دهید که امضاء کنند. نامه اول خطاب به دکتر احمدی نژاد و تقدیر از زحمات 8 ساله ایشان می باشد. نامه دوم خطاب به رییس قوه قضائیه در راستای محاکمه فتنه گران دروغگوی سال88 و دشمنان رای ملت می باشد که متاسفانه 4 سال است به دلایل نامشخص به تاخیر افتاده است. منتظر حضور و همکاری شما