صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود ...
که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

پیازداغ فرهنگی

از کودکی پدرانمان به ما، پدرانشان به آنها و نیز پیشوایان حقیقی دینمان به آباء و اجدادمان آموخته اند که برای هرچیزی زکاتی است. برای رفاه نیکی با همسایگان و صله رحم، برای عقل تحمل نادان، در قدرت انصاف، در ثروت صدقه، زکات بدن روزه است و مکمل روزه نیز زکاتیست که پرداخته می شود و شرط مقبولیت آن، آنچنان که صلوات بر پیامبر تکمیل کننده نماز است و شاید آنچه کمتر بدان پرداخته می شود زکات دانش باشد که بهای آن آموختن است. شاید اگر منظور از دانش، سوادی باشد که در مکتب و مدرسه و دانشگاه به انسان می آموزند، بتوان راحت تر آموختن آن را درک کرد. اما شاید زکات حقایقی که در مطالعات پراکنده خود به آنها می رسیم  را نتوان به راحتی برای کسانی که این حقایق را دریافته اند شرح داد. به دلایلی متفاوت نظیر آنچه برای همه ماها اتفاق افتادهاست. اما چاره آن چیست؟ بجز نوشته های وبلاگ ها و مقاله های چاپ شده نشریات چطور می توان زکات این تفکرات را پرداخت؟ یکی از ساده ترین راه ها را می توان در معرفی کتب و مقالاتی که میخوانیم دانست. رفتاری که جای خالی آ را به سادگی می تواند در میان قشر دانشجو حس کرد. دانشجویانی که به راحتی می توانند دیگری را در خریدن گوشی موبایل و یا لپ تاپ مشابه آنچه او دارد متقاعد کنند و یا در برداشتن درسی با یک استاد و یا ... 

اما کدام یک از این دانشجویان تابحال کتابی را با آب و تاب برای دیگری معرفی کرده است که طرف مقابل مشتاق شود؟ پیاز داغی که همه جا به کار می رود(در گرفتن بودجه و امکانات برای تشکل ها، در کمک گرفتن برای مردم زلزله زده، در بودجه رفتن برای کارهای فرهنگی و ...) الا در معرفی کتاب. بیاییم کمی پیازداغ فرهنگی چاشنی معرفی کتاب هایمان کنیم. چه در وبلاگ های شخصی و چه در نشریات و چه در دیگر رسانه ها و مهم تر از همه در دیدارهای حضوری با دوستان و حتی غیرهمفکرانمان. حتی برای کسانی که کتابی نمی خوانند و تابحال چشمشان خطوط کتابی را نوازش نکرده و انگشتانشان گوشه برگه های کتابی را لمس نکرده است.

بعد نوشت:

1.در این ایام بعد از امتحانات با وجود مشغله های بسیار زیاد و کمبود وقت کتاب های بسیار خوبی را مطالعه کرده ام که در اسرع وقت بهمراه پیازداغ مربوطه ارایِه خواهم کرد.

2.سعی کنید پیازداغتون غذا رو شور یا بی مزه نکنه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۰۵
امید رحیمی

«این رمان به قدری عریان از کار در آمده است که خودم هم خجالت می کشیدم همینطور لخت و عور روانه ی کوچه و بازارش کنم.

قصد داشتم سر فرصت، لباس شکیل و آبرومندی بر تنش بپوشانم و بعد ... »

شاید در ابتدا وقتی این جملات از مقدمه ی کتاب رو می خوندم فکر میکردم نویسنده داره با اغراق هنریش خواننده رو جذب کتابش میکنه یا به قول خودمون بازارگرمی میکنه ولی وقتی که تمومش کردم به صداقت سید مهدی شجاعی عزیز احسنت گفتم.

کتابی که به بهترین وجه ممکن تمامی عواملی رو که ممکنه ما رو از سرباز امام زمان بودن محروم کنه، در قالب عکس العمل های متفاوت افراد مختلف نشون میده. در قسمت دیگه ای از کتاب هم نویسنده با بهره گیری از تخیل فوق العاده ای که میتونه بسیار نزدیک به واقعیت باشه، سعی در تبیین این حقیقت داره که لازم نیست ما دنبال امام زمان بگردیم و بریم پیشش. فقط یک قدم کافیه. اگر اون یک قدم رو برداریم بقیشو آقا خودشون میان سراغمون ...

خدمت تمامی دوستان هم عرض کنم که اگر وقت گذاشتن و چند بار هم این کتاب رو خوندن ضرر نکردن ...

______________________________________________________________________________

چند حاشیه ی قابل توجه:

1. طرح جلد کتاب فوق العاد بود( البته به نظر بنده)

2. قیمت کتاب یکم بالاست. پیشنهاد میکنم اگر خریدیدش به دوستاتون هم بدید تا بخوننش.(البته خرید کتاب برای حمایت از بازار کتاب و نویسنده رو هم فراموش نکنید.)

3. توی کتاب به جز یک حکایت کوتاه که پیرزنی در اون حضور داشت، هیچ زن دیگه ای جزو شخصیت های داستان نیست( علتش رو از خود نویسنده بپرسید!)

4. از دوست عزیزی هم که این کتاب رو به من هدیه داد بی نهایت متشکرم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۱:۳۹
امید رحیمی