اندر حکایات کتابخون شدن ما ...
بعد از مدت ها با کلی امید و آرزو و اشتیاق تصمیم گرفتم که دیگه از شنبه! کتاب خوندن رو شروع کنم و رکورد سرانه کتابخوانی در کشورمونو بشکونم(البته این آمار ضد و نقیضی در این رابطه وجود دارد که در بازه 2 تا 5 دقیقه در روز قرار داره.از اونجایی هم که من تمام عزممو جزم کرده بودم واسه این کار, همون 5 دقیقه در روز زو در نظر گرفتم) بهمین دلیل هم با بچه ها روز جمعه رفتیم نمایشگاه بین المللی کتاب که ابزار رکوردشکنیرو واسه خودمون مهیا کنیم.
به نمایشگاه که رسیدیم پس از چند ساعت انتظار در صف, بالأخره تونستیم یه بن تهیه کنیم تا 20% تخفیف بگیریم.
اولین سالنی که رفتیم مربوط بود به کتابهای عمومی.رفتیم اولین رفه تا یه کتاب پر محتوا پیدا کنیم که حسابی گشنمون شد.بعد از بررسی های فراوان فهمیدیم که علتش وجود عکس های بسیار زیبا و البته خوشمزه از غذاهای مختلف در کتابهای اون غرفه بود.از غرفه ی کتاب های آشپزی گذشتیم و رفتیم به غرفه بعد.اما همچنان همان مشکل پرجا بود.تا چشم کار می کرد کتابهای آشپزی بود.
از این قسمت که گذشتیم رسیدیم به یه غرفه که با خوندن چند تا از کتابهاش می شد تو زندگی به همه چیز رسید.اسم چند تا از کتابهاش بود:«چگونه موفق شویم؟, راه های پولدار شدن و ...»
خلاصه از غرفه های کتاب های زندگی ساز هم گذشتیم تا رسیدیم به بخش کتب کودک.بعد از این قسمت هم یه سری کتاب بود درمورد حیوانات که فقط ترجیه میدم عکس کتاباشو بذارم.از توصیفشون عاجزم!!!!!!!!!!
بالأخره نمردیم و بخش کتب عمومی نمایشگاه تاب رو هم دیدیم.با کوله باری از تجربه و بن هایی که رو دستمون باد کرده بود و همینطور با اندوه فراوان در عدم موفقیت در شکستن رکورد برگشتیم به خوابگاه.
حالا میفهمم مردم ما واسه اون 5 دقیقه در روز چقدر زحمت کشیدن.آخه باید 5 ساعت در روز رو هم دنبال یه کتاب خوب بگردن تا وقتشونو تلف نکرده باشن.