شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود ... که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.
سلام، تا حالا زندگی یه خانواده ی روستایی رو با یه خانواده ی شهری مقایسه کردید؟ تفاوت هاشون از زمین تا آسمونه! منظورم تفاوت ابزار و کالاهای زندگی شون نیست، چرا که تو اونا خیلی تفاوت وجود داره، نمونه اش رو حتما خودتون دیدید. فیلمِ "خیلی دور خیلی نزدیک" رو یادتونه دیگه... اصلا چرا تو فیلم!؟، همین دور و برتون رو خوب رصد کنید حتما نمونه های اینطوری رو میبینید... منظورم اینا نیست؛ منظورم تفاوت دیدگاهاشونه. اینکه یه روستایی با چه عینکی به زندگی نگاه میکنه و یه شهرنشین چطور؟ معیارشون برای یه زندگی خوب چیه؟ معیارشون برای ازدواج بچه هاشون چیه؟ چقدر تو شاخصه ها با هم مشترک اند؟ زندگی این دختر روستایی رو با زندگی اون دخترایی که تو بهترین جاهای شهر و زیر محکمترین سقف ها زندگی میکنند مقایسه کنید. مدرسه ای که این دختر (خدا کنه سوادِ خوندن و نوشتن داشته باشه) توش درس میخونه رو با اون مدارس غیرانتفاعی که خبری از آموزش و پرورش توش نیست مقایسه کنید. خوش به حالش، که هنوز حاضر شده با این وضعیت جلوی دوربین حاضر بشه. حالا از خودمون بپرسیم، ما هم حاضریم یکی بیاد از وضع زندگی مون (که حتما بهتر از وضع خونواده ی این دختره) تصویر برداره؟ پیش خودمون چی فکر میکنیم؟؟