کمی دیرتر
«این رمان به قدری عریان از کار در آمده است که خودم هم خجالت می کشیدم همینطور لخت و عور روانه ی کوچه و بازارش کنم.
قصد داشتم سر فرصت، لباس شکیل و آبرومندی بر تنش بپوشانم و بعد ... »
شاید در ابتدا وقتی این جملات از مقدمه ی کتاب رو می خوندم فکر میکردم نویسنده داره با اغراق هنریش خواننده رو جذب کتابش میکنه یا به قول خودمون بازارگرمی میکنه ولی وقتی که تمومش کردم به صداقت سید مهدی شجاعی عزیز احسنت گفتم.
کتابی که به بهترین وجه ممکن تمامی عواملی رو که ممکنه ما رو از سرباز امام زمان بودن محروم کنه، در قالب عکس العمل های متفاوت افراد مختلف نشون میده. در قسمت دیگه ای از کتاب هم نویسنده با بهره گیری از تخیل فوق العاده ای که میتونه بسیار نزدیک به واقعیت باشه، سعی در تبیین این حقیقت داره که لازم نیست ما دنبال امام زمان بگردیم و بریم پیشش. فقط یک قدم کافیه. اگر اون یک قدم رو برداریم بقیشو آقا خودشون میان سراغمون ...
خدمت تمامی دوستان هم عرض کنم که اگر وقت گذاشتن و چند بار هم این کتاب رو خوندن ضرر نکردن ...
______________________________________________________________________________
چند حاشیه ی قابل توجه:
1. طرح جلد کتاب فوق العاد بود( البته به نظر بنده)
2. قیمت کتاب یکم بالاست. پیشنهاد میکنم اگر خریدیدش به دوستاتون هم بدید تا بخوننش.(البته خرید کتاب برای حمایت از بازار کتاب و نویسنده رو هم فراموش نکنید.)
3. توی کتاب به جز یک حکایت کوتاه که پیرزنی در اون حضور داشت، هیچ زن دیگه ای جزو شخصیت های داستان نیست( علتش رو از خود نویسنده بپرسید!)
4. از دوست عزیزی هم که این کتاب رو به من هدیه داد بی نهایت متشکرم.
این طور که شما میگید باید کتاب خیلی جالبی باشه؛ همین که موانع سربازی حضرت رو بدونیم خودش خیلیه!!
ممنون از معرفی خوبت