صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود ...
که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

نامه 9 نهج‌البلاغه به همراه تفسیر

شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۰، ۰۷:۱۵ ب.ظ
با سلامی به گرمی تابستان خوزستان ایران خدمت تمامی دوستان.کسایی که منو میشناسن حتما می‌دونن که اصلا اهل گذاشتن پست‌های طولانی تو وبلاگ نیستم به جز موارد خاص.الان هم از همون موارد خاصه و مجبورم سنت‌شکنی کنم.کلام امیرالمؤمنینه و نمیشه کاریش کرد.اول خواستم این نامه رو در قالب تو دو تا پست بیارم که دیدم صلاح نیست و تا جاییکه می‌شد تفسیر این نامه رو خلاصه کردم.بهتون پیشنهاد می‌کنم حتما بخونیدش.به خصوص تفسیر کامل مربوط به این نامه رو از کتاب پیام امام(ع) نوشته‌ی آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی.

إلی معاویة 

 فأراد قومنا قتل نبینا، واجتیاح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعیل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلی جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته، والرمی من وراء حرمته. مؤمننا یبغی بذلک الأجر، وکافرنا یحامی عن الأصل، ومن أسلم من قریش خلو مما نحن فیه بحلف یمنعه، أو عشیرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلی الله علیه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حر السیوف والأسنة، فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر، وقتل حمزة یوم أحد، وقتل جعفر یوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منیته أجلت. فیاعجباً للدهر! إذ صرت یقرن بی من لم یسع بقدمی، ولم تکن له کسابقتی التی لا یدلی أحد بمثلها، إلا أن یدعی مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله یعرفه، والحمد لله علی کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إلیک، فإنی نظرت فی هذا الأمر، فلم أره یسعنی دفعهم إلیک ولا إلی غیرک، ولعمری لئن لم تنزع عن غیک وشقاقک لتعرفنهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب یسوءک وجدانه، وزور لا یسرک لقیانه، والسلام لأهله.

ترجمه

قبیله‌ی ما(قریش) خواستند پیامبرمان(ص) را به قتل برسانند(که در راس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود) و ما را ریشه‌کن کنند، آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ریختند و هرچه می‌توانستند درباره‌ی ما بدی کردند، ما را از زندگی شیرین(خود) باز داشتند و با ترس و وحشت قرین ساختند، و ما را مجبور کردند که به کوهی سنگلاخ و صعب‌العبور پناه بریم و آتش جنگ را بر ضد ما بر افروختند. (هنگامی که دشمنان اسلام با تمام قوا بپا خواستند)خداوند اراده نمود  که به وسیله‌ی ما از شریعتش دفاع کند و با دفاع ما شر آنها را از حریم اسلام باز دارد(در این هنگام جمعیت ما بنی هاشم به دو گروه تقسیم شده بودند؛ گروهی ایمان آورده و گروهی هنوز به صف مؤمنان نپیوسته بودند؛ ولی همه ازاسلام دفاع می‌کردند) مؤمنان ما با این کار خواستار ثواب و اجر الهی بودند و کافران ما(که هنوزاسلام را نپذیرفته بودند) بخاطر دفاع از اصل و ریشه خود و خویشاوندی پیغمبر اکرم(ص) دفاع می‌کردند اما سایر افراد قریش(غیر از خاندان ما) که اسلام آوردند از این ناراحتی‌ها برکنار بودند یا به این عنوان با قبایلی ترک مخاصمه داشتند( و نمی‌خواستند با آنها بجنگند) و یا عشیره‌ی آنها(که ایمان نیاورده بودند) از آنها حمایت می‌کردند از این رو جان آنها در امان بود.

هرگاه آتش جنگ شعله‌ور می‌شد و دشمنان حمله می‌کردند، رسول خدا(ص) اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار می‌داد و بدین وسیله اصحابش را از آتش شمشیرها ونیزه‌ها مصون می داشت، عبیده بن حارث روز بدر شهید شد، و حمزه در روز احد و جعفر در موته.کسی را هم سراغ دارم  که اگر بخواهم می‌توانم نامش را ببرم که دوست داشت همانند آنها شهادت نصیبش شود؛ ولی اجل آن گروه(عبیده بن حارث و حمزه و جعفر) به سر رسیده بود و مرگ او به تاخیر افتاد.

شگفتا از این روزگار که مرا هم‌سنگ کسانی قرار می‌دهد که هرگز برای اسلام تلاش نکرده‌اند و سابقه‌ی درخشانی چون من ندارند، همان سوابقی که هیچ کس پیدا به مثل آن دسترسی نکرده است مگر اینکه کسی ادعای فضیلتی برای آنها کند که من از آن آگاه نیستم  و گمان نمی‌کنم  خدا هم از آن آگاه باشد(زیرا اصلا چنین چیزی وجود ندارد تا خدا از ان آگاه باشد) و خدا را در  هر حال شکر می‌گویم.

اما آنچه از من خواسته‌ای که قاتلان عثمان را به تو بسپارم، من در این امر اندیشیدم و صلاح نمی‌دانم که آنان را به تو یا به دیگری تسلیم کنم(زیرا ارتباطی به تو ندارد؛ نه ولی دم آنهاهستی و نه حاکم اسلامی).به جانم سوگند اگر دست از گمراهی و نفاق‌افکنی بر نداری، به زودی کسانی را که تو از قاتلان عثمان می‌شمری خواهی شناخت که در تعقیب تو بر می‌آیند و به تو زحمت نمی‌دهند که برای دسترسی به آنها در صحرا و دریا و کوه و دشت به جستجوی آنها برخیزی؛ ولی بدان که تعقیب آنهانسبت به تو چیزی است که یافتنش برای تو ناراحت‌کننده و دیداری است که ملاقاتش هرگز تو را خوشحال نخواهد ساخت، و سلام بر آنان که اهل آنند!

تفسیر

چند جمله‌ی اول این نامه اشاره به بخش عظیمی از تاریخ اسلام و رفتار دشمنان مخصوصا قبیله‌ی قریش است که به اصطلاح قبیله‌ی پیغمبر بود.آزارهایی که در مکه بر پیغمبر و یارانش رساندند،‌ مسخره کردند سنگ‌باران نمودند، یارانش را شکنجه کردند و سرانجام که از پیشرفت اسلام در قبایل اطراف مکه به وحشت افتادند، تصمیم جدی گرفتند که مسلمانان را که گروه اندکی بودند در محاصره‌ی اجتماعی و اقتصادی قرار دهند و آن عهدنامه‌ی معروف را نوشتند.

جمله‌ی « وأوقدوا لنا نار الحرب » اشاره به زندگی مسلمانان در مدینه است که جنگ‌های متعددی از سوی کفار قریش که باز در راس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود تحمیل شد.جنگ‌هایی که فداکارترین فرد در حمایت و پیغمبر اسلام(ص) در آنها علی(ع)  بود.

امام(ع) در ادامه‌ی این سخن برای ابطال ادعای واهی معاویه که خود را در نامه‌اش مدافع اسلام و مدافع مدافعان اسلام قلمداد کرده،دست او را گرفته و به گذشته‌ی تاریخ اسلام بر‌میگرداندو می‌فرماید:«(هنگامی که دشمنان اسلام با تمام قوا بپا خواستند)خداوند اراده نمود  که ... »

جمله‌ی « وکافرنا یحامی عن الأصل» به عقیده‌ی جمعی از مفسران نهج‌البلاغه اشاره به شخصیت هایی همچون عباس، ابوطالب، حمزه و امثال آنهاست که حتی قبل از آنکه اسلام بیاورند، مدافع اسلام و پیغمبر اکرم(ص) بخاطر وفاداری به اصول عواطف خویشاوندی بود.البته بعضی معتقدند که ابوطالب و حمزه مدتها قبل از اظهار اسلام، مشلمان شده بودند و اسلام خود را به دلایلی پنهان می‌داشتند.اینها همه در حالی بود که خاندان معاویه، ابوسفیان و دار و دسته‌اش در تمام صحنه‌ها بر ضد مسلمانان آشکارا و پنهان توطىٔه می کردند و معاویه گویا همه‌ی این مسایل تاریخی را در  نامه‌ی خود به فاموشی سپرده و دم از حمایت اسلام و حامیان ان می‌زند و افرادی را که از این صحنه ها غایب بودند به عنوان مدافعان صف اول می‌شمرد.

لذا امام(ع) می‌فرماید:« اما سایر افراد قریش(غیر از خاندان ما) که اسلام آوردند ... » به این ترتیب امام(ع) به این نکته‌ی مهم اشاره می‌فرماید که حامیان اصلی اسلام بنی هاشم بودند آنها که ایمان آوردند، با جان و دل از اسلام و پیامبر(ص)دفاع می‌کردند و آنها که اسلام نیاورده بودند چون برای پیغمبر اکرم(ص) احترام قاىٔل بودند از او دفاع می کردند؛ اما دیگران از قریش از جمله خلفای سه‌گانه که معاویه در نامه‌اش بر خدمات و فداکاری‌های آنها تکیه کرده هرگز در این صف قرار نداشتند.البته چنان نبود که معاویه از تاریخ اسلام بی‌خبر باشد، بلکه برای توجیه افکارش خود را به بی‌خبری می‌زد.

قسمت بعدی نامه « هرگاه آتش جنگ شعله‌ور می‌شد و دشمنان حمله می‌کردند، رسول خدا(ص) اهل بیت خود را  پیشاپیش لشکر قرار می‌داد ...» نشان می‌دهد که برخلاف روش فرماندهان در دنیای امروز که فرزندان و نزدیکان خود را به عقب جبهه می‌برند و بیگانگان را در صفوف مقدم وا می‌دارند، پیغمبر اکرم(ص) عزیز‌ترین بستگان خود را در صف مقدم قرار می‌داد تا ثابت کند چه اندازه به هدف خود معتقد است و در راه آن فداکاری می‌کند.

سپس امام(ع) در ادامه‌ی این سخن نام سه نفر از بستگان نزدیک خود را که در سه جنگ مهم از جنگ‌های اسلامی شربت شهادت نوشیدند ذکر می کندو می‌فرماید:« عبیده بن حارث روز بدر شهید شد، و حمزه در روز احد و جعفر در موته »

امام(ع) در ادامه‌ی این نامه به صورت کنایه‌ای که از تصریح رساتر است اشاره به نفس مبارک خود می‌کند که او هم مشتاق شهادت در راه اسلام بود؛‌ولی خدا نخواست و اجلش فرا نرسیده بود می‌فرماید:« کسی را هم سراغ دارم  که اگر بخواهم می‌توانم نامش را ببرم که دوست داشت همانند آنها شهادت نصیبش شود؛ ولی اجل آن گروه(عبیده بن حارث و حمزه و جعفر) به سر رسیده بود و مرگ او به تاخیر افتاد.» این جمله بر همان چیزی تأکید می کند که بارها از امیر مؤمنانعلی(ع) شنیده شده بود که می‌گفت:من به شهادت علاقه مندترم از کودک شیرخوار نسبت به پستان مادرش.

آنگاه امام(ع) بعد از آنکه دلیل برتری و فداکاری خودو خاندانش را بر دیگران روشن ساخت، از گردش روزگار که در واقع به معنای مردم روزگار است اظهار شگفتی می‌کند که او و خاندانش را بااین همه فضیلت در ردیف کسانی قرار می‌دهد که هرگز چنین سوابقی را نداشته‌اند، می‌فرماید:« شگفتا از این روزگار که مرا هم‌سنگ کسانی قرار می‌دهد که ... » بعضی چنین پنداشته‌اند که این جمله اشاره به این است که مردم، آن حضرت را با معاویه مقایسه کرده‌اند در حالی که منظورامام(ع) این نیست.نظر امام(ع) در واقع به نامه‌ی معاویه‌ است که خلفای سه‌گانه‌ی پیشین را در نامه‌اش مطرح کرده و فضیلت آنان را به رخ امام(ع) کشیده است وگرنه معاویه در نامه‌اش هیچ اشاره‌ای به سوابق خود در اسلام ننموده، زیرا اصولا سوابقی نداشت و اگر هم داشت، سابقه‌ای جز سوء او و خاندان ابوسفیان، دشمن شماره یک اسلام نبود.

سپس در ادامه‌ی همین سخن امام(ع) با کنایه‌ای رساتر از تصریح چنین می‌فرماید:« مگر اینکه کسی ادعای فضیلتی برای آنها کند که من از آن آگاه نیستم  و گمان نمی‌کنم  خدا هم از آن آگاه باشد(زیرا اصلا چنین چیزی وجود ندارد تا خدا از ان آگاه باشد)» این شبه همان چیزی است که در آیه‌ی شریفه‌س 18 سوره‌ی یونس آمده است که می ‌فرماید:«آنها غیر از خدا چیزهایی را می‌پرستند که نه به آنها زیانی می‌رساند و نه سودی می‌بخشد و می‌گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند».آنگاه اضافه می‌کند:«بگو آیا خدا را به چیزی خبر می‌دهید که در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد».

می‌دانیم که معاویه در نامه‌ی خود از امام(ع) درخواست کرده بود که قاتلان عثمان را به وی تحویل دهد، درخواستی بی‌معنا و دور از منطق؛ زیرا اگر باید کسی بخاطر کشتن انسان بی‌گناهی قصاص شود این کار بر عهده‌ی امام مسلمین و خلیفه‌ی آنهاست  و با موافقت ارباب دم نه فردی شورشی که ولی دم او نیست، آن هم در صورتی که ثابت شود که مقتول بی‌گناه بوده و قاتلان گنه‌کار؛ لذا امام(ع) در برابر این درخواست معاویه می‌فرماید:« اما آنچه از من خواسته‌ای که قاتلان عثمان را به تو بسپارم، من در این امر اندیشیدم و صلاح نمی‌دانم که آنان را به تو یا به دیگری تسلیم کنم(زیرا ارتباطی به تو ندارد؛ نه ولی دم آنهاهستی و نه حاکم اسلامی)»

از آنجا که معاویه در پایان نامه‌اش امام را تهدید به جنگ کرده بود، برای اینکه این تهدید بی پاسخ نماند امام(ع) نیز در پایان نامه‌ی خود او را با جمله‌های کوبنده‌ای که آمیخته‌ی با انواع فصاحت و بلاغت است تهدید می‌کند و می‌فرماید:« به جانم سوگند اگر دست از گمراهی و نفاق‌افکنی بر نداری، به زودی کسانی را که تو از قاتلان عثمان می‌شمری خواهی شناخت که در تعقیب تو بر می‌آیند و به تو زحمت نمی‌دهند که برای دسترسی به آنها در صحرا و دریا و کوه و دشت به جستجوی آنها برخیزی؛ ولی بدان که تعقیب آنهانسبت به تو چیزی است که یافتنش برای تو ناراحت‌کننده و دیداری است که نلاقاتش هرگز تو را خوشحال نخواهد ساخت، و سلام بر آنان که اهل آنند!» امام(ع) در این گفتار حکیمانه‌ی خود به معاویه یادآور می‌شود که قاتلان عثمان آنچنان که تو فکر می‌کنی(به فرض که در لشکر من باشند) یکی دو تا نیستند بلکه گروه عظیمی هستند که به زودی به سراغ تو می‌آیند.لازم نیست زحمت جستجوی آنها را بر خود هموار کنی.آری در آینده‌ی نزدیک تو را ملاقات خواهند کرد اما ملاقاتی ناخوشایند، آمیخته با ضربات شمشیر و نیزه و این بهانه‌ی احمقانه را از دست تو خواهند گرفت.

به راستی هم چنین شد و اگر ساده لوحی جمعی از فریب‌خوردگان توطىٔه‌ی عمروعاص به هنگام بالا بردن قرآن‌ها بر سر نیزه‌ها  نبود کار معاویه و حکومتش  در شام یکسره شده بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۰۵
امید رحیمی

نظرات  (۱)

سلام.با مطلبی پیرامون جنگ نرم بروزم
مشق شب http://3tir.hamweblogi.com/
منتظر نظرات شما هستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی