صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

اندکی صبر سحر نزدیک است

صبح امید

شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود ...
که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۹ مطلب با موضوع «نهج‌البلاغه» ثبت شده است

با سلامی به گرمی تابستان خوزستان ایران خدمت تمامی دوستان.کسایی که منو میشناسن حتما می‌دونن که اصلا اهل گذاشتن پست‌های طولانی تو وبلاگ نیستم به جز موارد خاص.الان هم از همون موارد خاصه و مجبورم سنت‌شکنی کنم.کلام امیرالمؤمنینه و نمیشه کاریش کرد.اول خواستم این نامه رو در قالب تو دو تا پست بیارم که دیدم صلاح نیست و تا جاییکه می‌شد تفسیر این نامه رو خلاصه کردم.بهتون پیشنهاد می‌کنم حتما بخونیدش.به خصوص تفسیر کامل مربوط به این نامه رو از کتاب پیام امام(ع) نوشته‌ی آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی.

إلی معاویة 

 فأراد قومنا قتل نبینا، واجتیاح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعیل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلی جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته، والرمی من وراء حرمته. مؤمننا یبغی بذلک الأجر، وکافرنا یحامی عن الأصل، ومن أسلم من قریش خلو مما نحن فیه بحلف یمنعه، أو عشیرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلی الله علیه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حر السیوف والأسنة، فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر، وقتل حمزة یوم أحد، وقتل جعفر یوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منیته أجلت. فیاعجباً للدهر! إذ صرت یقرن بی من لم یسع بقدمی، ولم تکن له کسابقتی التی لا یدلی أحد بمثلها، إلا أن یدعی مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله یعرفه، والحمد لله علی کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إلیک، فإنی نظرت فی هذا الأمر، فلم أره یسعنی دفعهم إلیک ولا إلی غیرک، ولعمری لئن لم تنزع عن غیک وشقاقک لتعرفنهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب یسوءک وجدانه، وزور لا یسرک لقیانه، والسلام لأهله.

ترجمه

قبیله‌ی ما(قریش) خواستند پیامبرمان(ص) را به قتل برسانند(که در راس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود) و ما را ریشه‌کن کنند، آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ریختند و هرچه می‌توانستند درباره‌ی ما بدی کردند، ما را از زندگی شیرین(خود) باز داشتند و با ترس و وحشت قرین ساختند، و ما را مجبور کردند که به کوهی سنگلاخ و صعب‌العبور پناه بریم و آتش جنگ را بر ضد ما بر افروختند. (هنگامی که دشمنان اسلام با تمام قوا بپا خواستند)خداوند اراده نمود  که به وسیله‌ی ما از شریعتش دفاع کند و با دفاع ما شر آنها را از حریم اسلام باز دارد(در این هنگام جمعیت ما بنی هاشم به دو گروه تقسیم شده بودند؛ گروهی ایمان آورده و گروهی هنوز به صف مؤمنان نپیوسته بودند؛ ولی همه ازاسلام دفاع می‌کردند) مؤمنان ما با این کار خواستار ثواب و اجر الهی بودند و کافران ما(که هنوزاسلام را نپذیرفته بودند) بخاطر دفاع از اصل و ریشه خود و خویشاوندی پیغمبر اکرم(ص) دفاع می‌کردند اما سایر افراد قریش(غیر از خاندان ما) که اسلام آوردند از این ناراحتی‌ها برکنار بودند یا به این عنوان با قبایلی ترک مخاصمه داشتند( و نمی‌خواستند با آنها بجنگند) و یا عشیره‌ی آنها(که ایمان نیاورده بودند) از آنها حمایت می‌کردند از این رو جان آنها در امان بود.

هرگاه آتش جنگ شعله‌ور می‌شد و دشمنان حمله می‌کردند، رسول خدا(ص) اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار می‌داد و بدین وسیله اصحابش را از آتش شمشیرها ونیزه‌ها مصون می داشت، عبیده بن حارث روز بدر شهید شد، و حمزه در روز احد و جعفر در موته.کسی را هم سراغ دارم  که اگر بخواهم می‌توانم نامش را ببرم که دوست داشت همانند آنها شهادت نصیبش شود؛ ولی اجل آن گروه(عبیده بن حارث و حمزه و جعفر) به سر رسیده بود و مرگ او به تاخیر افتاد.

شگفتا از این روزگار که مرا هم‌سنگ کسانی قرار می‌دهد که هرگز برای اسلام تلاش نکرده‌اند و سابقه‌ی درخشانی چون من ندارند، همان سوابقی که هیچ کس پیدا به مثل آن دسترسی نکرده است مگر اینکه کسی ادعای فضیلتی برای آنها کند که من از آن آگاه نیستم  و گمان نمی‌کنم  خدا هم از آن آگاه باشد(زیرا اصلا چنین چیزی وجود ندارد تا خدا از ان آگاه باشد) و خدا را در  هر حال شکر می‌گویم.

اما آنچه از من خواسته‌ای که قاتلان عثمان را به تو بسپارم، من در این امر اندیشیدم و صلاح نمی‌دانم که آنان را به تو یا به دیگری تسلیم کنم(زیرا ارتباطی به تو ندارد؛ نه ولی دم آنهاهستی و نه حاکم اسلامی).به جانم سوگند اگر دست از گمراهی و نفاق‌افکنی بر نداری، به زودی کسانی را که تو از قاتلان عثمان می‌شمری خواهی شناخت که در تعقیب تو بر می‌آیند و به تو زحمت نمی‌دهند که برای دسترسی به آنها در صحرا و دریا و کوه و دشت به جستجوی آنها برخیزی؛ ولی بدان که تعقیب آنهانسبت به تو چیزی است که یافتنش برای تو ناراحت‌کننده و دیداری است که ملاقاتش هرگز تو را خوشحال نخواهد ساخت، و سلام بر آنان که اهل آنند!
تفسیر در ادامه مطلب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۰ ، ۱۹:۱۵
امید رحیمی

راجع به این نامه تقریبا میشه گفت نیازی به تفسیر نداره، بهمین دلیل به جای تفسیر یه پیشینه‌ی تاریخی کوتاه در مورد همین نامه رو بعنوان تفسیر آوردم.

إلی جریر بن عبدالله البجلی لما أرسله إلی معاویة 

 أما بعد، فإذا أتاک کتابی فاحمل معاویة علی الفصل، وخذه بالأمر الجزم، ثم خیره بین حرب مجلیة، أو سلم مخزیة، فإن اختار الحرب فانبذ إلیه، وإن اختار السلم فخذ بیعته، والسلام.

ترجمه

اما بعد(از حمد و ثنای الهی) هنگامی که نامه‌ی من به تو رسید معاویه را به حکم نهایی دعوت کن و برای یک طرفه شدن کار، او را به یک نتیجه‌ی جزمی وادار ساز سپس او را میان جنگی آواره‌کننده یا تسلیمی رسواکننده مخیر ساز، اگر جنگ را اختیار کرد به او اعلان جنگ کن و اگر راه صلح و سلامت را پیش گرفت از او بیعت بگیر والسلام.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۰ ، ۱۴:۴۷
امید رحیمی

این نامه رو که خوندم دنبال مصداق می‌گشتم واسش که یاد نامه‌هایی افتادم که در جریان انتخابات سال 88 از جانب برخی سیاسیون به مقام معظم رهبری نوشته می‌شد.این نامه رو امام علی(ع) در جواب نامه‌ی موذیانه و احمقانه‌ی معاویه  نوشته.در منابع آمده است که معاویه این نامه را در حقیقت برای علی(ع) ننوشت بلکه برای مردم شام و اغفال آنها نوشت دقیقا نظیر همان نامه‌هایی که در زمان سال 88  هر روز از رسانه‌ها منتشر می‌شد.بهتون توصیه می‌کنم حتما بخونیدش ...

أما بعد، فقد أتتنی منک موعظة موصلة، و رسالة محبرة، نمقتها بضلالک، وأمضیتها بسوء رأیک، وکتاب امریء لیس له بصر یهدیه، ولا قائد یرشده، قد دعاه الهوی فأجابه، وقاده الضلال فاتبعه، فهجر لاغطاً، وضل خابطاً. و منه: لأنها بیعه واحدة لا یثنی فیها النظر، ولا یستأنف فیها الخیار. الخارج منها طاعن، والمروی فیها مداهن.

ترجمه

اما بعد(از حمد و ثنای الهی) نامه‌ای از سوی تو به من رسید، نامه‌ای با اندرزهای نامربوط و سخنان رنگارگ که با گمراهی خویش آن را تزیین کرده و با سوء رایت امضا نموده بودی، این نامه از کسی است که نه چشم بصیرت دارد تا هدایتش کند و نه رهبری آگاه که ارشادش نماید(به همین دلیل) هوی و هوس او را به سمت خود دعوت نموده و او این دعوت را اجابت کرده، گمراهی، رهبر او شده و او از آن پیروی نموده، به همین دلیل بسیار هذیان می‌گوید و در گمراهی سرگردان است.

بخش دیگری از این نامه: بیعت خلافت یکبار بیشتر نبوده و نیست.نه تجدید نظر در آن راه دارد  نه اختیار فسخ، بنابراین آن کس که از بیعت خارج شود(بر آرای مهاجران و انصار) طعنه زده و به مخالفت برخاسته( و آن را بی‌ اعتبار شمرده) و آن کس که درباره آن تردید به خود راه دهد منافق است.

تفسیر نامه در ادامه‌ی مطلب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۰۶
امید رحیمی

سلامی دوباره خدمت تمامی دوستان.شرمنده که یه مدت نبودم.یه اتفاقاتی افتاده بود که نه وقت داشتم واسه وبلاگ نویسی و نه دل و دل و دماغ ... ولی الان دوباره برگشتم.

اما در مورد این نامه‌ی امام علی(ع) به معاویه که اگر یکم دقت کنیم مصداق‌هی زیادی تو زمان خودمون واسش پیدا میشه.به نظر من هم آخریش تو انتخابات شورای مرکزی همین جامعه‌ی اسلامی خودمونه!!!!!

إلی معاویة 

إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد أن یختار، ولا للغائب أن یرد، وإنما الشوری للمهاجرین والأنصار، فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً کان ذلک لله رضی، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أوبدعة ردوه إلی ماخرج منه، فإن أبی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین، وولاه الله ما تولی. ولعمری، یا معاویة، لئن نظرت بعقلک دون هواک لتجدنی أبرأ الناس من دم عثمان، ولتعلمن أنی کنت فی عزلة عنه، إلا أن تتجنی; فتجن ما بدا لک! والسلام.

ترجمه

(بیعتی که مردم در مدینه با من کردند، برای تو که در شام بودی الزام‌آور است،  زیرا) همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط با من بیعت نمودند، بنابراین نه حاضران اختیار فسخ یا مخالفت با آن را دارند و نه کسی که غایب بوده حق رد کردن آن را دارد.شورا تنها از آن مهاجران و انصار است، هرگاه همگی کسی را برگزیدند و امامش نامیدند، خداوند از او راضی و خشود است؛ بنابراین اگر کسی از فرمان آنها با بدگویی یا بدعتی خارج گردد، مسلمانان او را به جای خود باز می‌گردانند، و اگر امتناع ورزد، با او پیکار می‌کنند، چرا که از غیر مسیر مؤمنان تبعیت کرده، و خدا او را در  بیراهه رها می‌سازد.ای معاویه! به جانم سوگند اگر به نگاه عقل بنگری نه با چشم هوی و هوس، مرا از همه مبراتر از خون عثمان می‌یابی و خواهی دانست من به کلی از آن برکنار بودم مگر اینکه در مقام تهمت برآیی و چنین نسبت ناروایی را به من بدهی.اگر چنین است هر تهمتی می‌خواهی بزن والسلام.

تفسیر در ادامه مطلب

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۳۳
امید رحیمی

این نامه را امام علی(ع) به اشعث بن قیس(فرماندار آذربایجان) نوشته است.جالب است بدانید که ابوبکر برای جلوگیری از خطرات اشعث، خواهر خود ام‌فروه را به او تزویج کرد و این زن سه پسر آورد که یکی از آنها محمد بود که در کربلا از فرماندهان لشکر ابن زیاد در برابر امام حسین(ع) بود.اشعث دختری به نام جعده داشت که همه شنیده‌ایم امام حسن مجتبی(ع) را مسموم ساخت و طبق روایت کافی خود اشعث نیز از کسانی است که در قتل امیر مؤمنان علی(ع) شرکت داشت

إلی أشعث بن قیس عامل أذربیجان 

 وإن عملک لیس لک بطعمة، ولکنه فی عنقک أمانة، وأنت مسترعًی لمن فوقک. لیس لک أن تفتات فی رعیة، ولا تخاطر إلا بوثیقة، وفی یدیک مال من مال الله عزوجل، وأنت من خزانه حتی تسلمه إلی، ولعلی ألا أکون شر ولاتک لک، والسلام.

ترجمه

این فرمانداری برای تو آب و نان نیست؛ بلکه امانتی است در گردنت و (بدان) تو از سوی مافوق خود تحت مراقبت هستی.هرگز حق نداری درباره‌ی رعیت، استبداد به خرج دهی و حق نداری در کارهای مهم و خطیر بدون اطمینان وارد شوی.در دست تو بخشی از اموال خداوند عزوجل است و تو یکی از  خزانه‌داران او هستی، باید آن را حفظ کنی تا به دست من برسانی، امید است که من رییس بدی برای تو نباشم والسلام.

تفسیر

سید رضی فقط قسمتی از کل نامه را در اینجا آورده است.امام(ع) در آغاز این نامه چنین فرمود:« اگر لغزش‌هایی چنین و چنان از تو سر نزده بود در این کار(فرمانداری آذربایجان یا بیعت کردن با امام(ع)) مقدم بر دیگران بودی و شاید پایان کار تو آغاز آن را جبران کند و بخشی از آن بخش دیگر را بپوشاند اگر تقوای الهی را پیشه کنی.»

سپس امام (ع) در ادامه‌ی این نامه اشاره به قتل عثمان و بیعت مردم با او و شورش طلحه و زبیر و شکستن بیعت آن حضرت نمود و افزود که آنها عایشه را نیز با خود به سوی بصره بردند و من به اتفاق مهاجرین و انصار به سوی آنها رفتیم و در میدان نبرد در مقابل هم قرار گرفتیم.من از آنها خواستم که از سرکشی باز گردند  و به بیعت خود وفادار باشند و آنچه وظیفه‌ی اتمام حجت بود انجام دادم؛ ولی آنها نپذیرفتند جنگ در گرفت و شکست خوردند و گروهی مجروح شدند و گروهی فرار کردند و من دستور دادم مجروهان را مکشند  و فراریان را تعقیب نکنند  و هر کس سلاح خود را بر زمین بگذارد  و به خانه‌ی خویش برود و در را به سوی خویش ببندد در امان خواهد بود.

سپس امام(ع) این بخش از نامه را که سید رضی نقل کرده است بیان فرمود.امام(ع) در این بخش از نامه، اول او را با دو جمله پر معنا هشدار می‌دهد و می‌فرماید:« این فرمانداری برای تو آب و نان نیست؛ بلکه امانتی است در گردنت و (بدان) تو از سوی مافوق خود تحت مراقبت هستی».سپس امام(ع) بعد از این هشدار گویا به بیان سه وظیفه برای اشعثبه عنوان یک فرماندار می‌پردازد، نخست می‌فرماید:« هرگز حق نداری درباره‌ی رعیت، استبداد به خرج دهی»بلکه باید طبق موازین الهی و آنچه در اسلام درباره‌ی حقوق مردم پیش‌بینی شده رفتار کنی نه اینکه آنچه دلخواه توست خودسرانه انجام دهی و با مردم همچون بندگان و بردگان رفتار کنی.حضرت در دستور دوم می‌فرماید:« حق نداری در کارهای مهم و خطیر بدون اطمینان وارد شوی» و منظور امام(ع) این است که در اموری که با سرنوشت مردم سروکار دارد جز با دقت و تامل و مشورت کافی و در صورت لزوم گرفتن اذن از امام(ع) و پیشوایت اقدام مکن، زیرا برای حفظ امانت‌های مهم  باید از دست زدن به کارهای خطرناک پرهیز کرد.در دستور سوم درباره‌ی حفظ اموال بیت‌المال می‌فرماید:« در دست تو بخشی از اموال خداوند عزوجل است و تو یکی از  خزانه‌داران او هستی، باید آن را حفظ کنی تا به دست من برسانی»

در پایان به او اطمینان می‌دهد که اگر در مسیر صحیح گام بر دارد، امام(ع) بر او  هیچ‌گونه تعرضی نکند و از این نظر در  امنیت باشد، می‌فرماید امید است که من رییس بدی برای تو نباشم»

البته این تعبیر، تعبیری است بسیار متواضعانه و پدرانه.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۰ ، ۱۶:۰۷
امید رحیمی

إلی بعض أمراء جیشه 

 فإن عادوا إلی ظل الطاعة فذاک الذی نحب، وإن توافت الأمور بالقوم إلی الشقاق والعصیان فانهد بمن أطاعک إلی من عصاک، واستغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک، فإن المتکاره مغیبه خیر من مشهده، وقعوده أغنی من نهوضه.

ترجمه

مخالفان را (کسانی که فرمان تو را در مقابله با لشکریان طلحه و زبیر پذیرا نیستند) نصیحت کن.اگر به سایه‌ی اطاعت باز کردند (و تسلیم فرمان تو شوند) این همان چیزی است که ما دوست داریم (و آن را می‌خواهیم) و اگر حوادث، آنها را به سوی اختلاف و عصیان  کشاند به کمک کسانی که از تو اطاعت می‌کنند با کسانی که از تو نافرمانی می‌کنند پیکار کن و با کسانی که مطیع‌اند از کسانی که سستی می‌ورزند خود را بی‌نیاز ساز؛ زیرا سست‌عنصران و کسانی که از جنگ با دشمن کراهت دارند غیبت‌شان بهتر از حضورشان است و قعود آنها ازجنگ، از قیامشان کارسازتر است!

تفسیر نامه در ادامه مطلب

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۰ ، ۰۰:۱۶
امید رحیمی

قبل از این که نامه‌ی سوم رو واستون بنویسم یه نکته هست که گفتنش خالی از لطف نیست.تفسیری که برای این نامه‌ها تو وبلاگ قرار میدم فقط یه خلاصه‌ از تفسیر نوشته شده توسط آیت‌الله مکارم شیرازی تو کتاب پیام امام امیرالمؤمنین(ع) است؛ خودتون هم خوب می‌دونید که آوردن کل تفسیر تو وبلاگ ممکن نیست پس فقط مهم‌ترین نکات رو میگم.بطور مثال همین نامه‌ی سوم تو کتاب پیام امام(ع) 18 صفحه تفسیر و توضیح داره که اگه مایل بودین می‌تونین به کتاب مراجعه کنین.بهتون توصیه می‌کنم حتما این نامه رو بخونین.

ومن کتاب له علیه السلام 

 لشریح بن الحارث قاضیه 

 روی أن شریح بن الحارث قاضی أمیرالمؤمنین علیه السلام اشتری علی عهده داراً بثمانین دیناراً، فبلغه ذلک، فاستدعی شریحاً، وقال له: 

 بلغنی أنک ابتعت داراً بثمانین دیناراً، وکتبت لها کتاباً، وأشهدت فیه شهوداً. 

 فقال له شریح: قد کان ذلک یا أمیرالمؤمنین. قال: فنظر إلیه نظر مغضب ثم قال له: 

 یا شریح، أما إنه سیأتیک من لا ینظر فی کتابک، ولا یسألک عن بینتک، حتی یخرجک منها شاخصاً، ویسلمک إلی قبرک خالصاً. فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، أو نقدت الثمن من غیر حلالک! فإذا أنت قد خسرت دار الدنیا ودار الآخرة! أما إنک لو کنت أتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخة، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد أزعج للرحیل، اشتری منه داراً من د ار الغرور، من جانب الفانین، وخطة الهالکین، وتجمع هذه الدار حدود أربعة: الحد الأول ینتهی إلی دواعی الآفات، والحد الثانی ینتهی إلی دواعی المصیبات، والحد الثالث ینتهی إلی الهوی المردی، والحد الرابع ینتهی إلی الشیطان المغوی، وفیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتر بالأمل، من هذا المزعج بالأجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، والدخول فی ذل الطلب والضراعة، فما أدرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک، فعلی مبلبل أجسام الملوک، وسالب نفوس الجبابرة، ومزیل ملک الفراعنة، مثل کسری وقیصر، وتبع وحمیر، ومن جمع المال علی المال فأکثر، ومن بنی وشید، وزخرف ونجد، وادخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جمیعاً إلی موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وخسر هنالک المبطلون) شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی، وسلم من علائق الدنیا.

ترجمه

(ای شریح) به من خبر رسیده که خانه‌ای به قیمت هشتاد دینار خریده‌ای و برای آن قباله و سندی نوشته‌ای و بر آن گواهانی گرفته‌ای!«شریح عرض کرد»: آری چنین بوده است ای امیر مؤمنان.راوی این روایت را می‌گوید: امام(ع) نگاهی خشم آلود به او کرد و سپس چنین فرمود:ای شریح بدان به زودی کسی به سراغت می‌آید که نه به قباله‌ات نگاه می‌کند و نه از شهودت می‌پرسد، تا تو را از آن خانه آشکارا خارج سازد و تنها به قبرت تحویل دهد.حال ای شریح! نگاه کن، ‌نکند این خانه را ازغیر مال خود خریده باشی یا بهای آن را از غیر مال حلال پرداخته باشی که هم دنیا را از دست داده‌ای و هم آخرت را، بدان اگر هنگام خریدن این خانه نزد من آمده بودی سندی را بدین گونه برای تو می‌نوشتم که دیگر در خریدن این خانه حتی به بهای یک درهم یا بیشتر رغبت نکنی.

نسخه‌ی قباله این است:

این ملکی است که بنده‌ای ذلیل از کسی به اجبار در آستانه‌ی کوچ کردن(از این دنیا) است، خریداری کرده خانه‌ای از خانه های سرای فریب و غرور، در محله‌ی فانی‌شوندگان، و در کوی هالکان،‌حدود چهارگانه این خانه چنین است:

حد اول به «اسباب آفات و بلاها» می‌خورد و حد دوم به «عوامل  مصایب» و حد سوم به «هوی و هوس‌های مهلک» و حد چهارم به «شیطان گمراه کننده» منتهی می‌شود و درب خانه از همین جا باز می‌گردد! این خانه را فریب‌خورده‌ی آرزوها از کسی که در سرآمد معین(و کوتاهی) از این جهان بیرون رانده می‌شود، به مبلغ خروج از عزت قناعت، و دخول در ذلت حرص و دنیا پرستی و خواری، خریداری نموده است؛ هر گونه عیب و نقص و کشف خلافی در این معامله واقع شود و خسارتی به مشتری برسد بر عهده‌ی بیماری بخش اجسام پادشاهان و گیرنده‌ی جان جباران و زایل‌کننده‌ی سلطنت فراعنه همچون کسری، قیصر،‌تبع و حمیر است.همچنین آنها که اموالی را گردآوری کردند و بر آن افزودند و بنا کردند و محکم ساختند، آراستند و زینت نمودند، اندوختند و نگهداری کردند و به گمان خود برای فرزندان باقی گذاردند، اینها همان کسانی هستند که همگی به پای حساب و محل ثواب و عقاب رانده می‌شوند؛ در آن هنگام که فرمان داوری الهی صادر می‌شود و بیهوده کاران در آنجا زیان می‌بینند، و شاهد این سند عقل است آنگاه که از تاثیر هوا و هوس خارج شود و از علایق دنیا به سلامت بگذرد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۰ ، ۱۲:۴۱
امید رحیمی

إلیهم، بعد فتح البصرة 

 وجزاکم الله من أهل مصر عن أهل بیت نبیکم أحسن ما یجزی العاملین بطاعته، والشاکرین لنعمته، فقد سمعتم وأطعتم، ودعیتم فأجبتم.

ترجمه

خداوند به شما اهل این شهر(کوفه) از سوی اهل بیت پیامبرتان پاداش دهد، بهترین  پاداشی که فرمان‌بران خود و سپاسگزاران نعمتهایش عطا می‌کند، زیرا شما فرمان مرا شنیدید و اطاعت کردید، دعوت شدید و اجابت نمودید.

تفسیر

این نامه بخش کوتاهی ازنامه‌ی مفصل‌تری است که امام(ع) بعد از پایان جنگ جمل برای مردم کوفه نوشت و محتوای آن قدردانی از زحمات آنان نسبت به اسلام و اهل بیت پیغمبر اکرم است؛ زیرا دعوت امام(ع) را پذیرفته بودند و در جنگ  با شورشیان و طغیانگران جمل پایمردی به خرج داده بودند.

مرحوم سید رضی مطابق روش گزینشی که از آن پیروی می‌کند، بخش بسیار کوتاهی از نامه امام(ع) را آورده است در حالی که این نامه بسیار پرمحتواست که متن کامل آن به صورت زیر است:

« بسم الله الرحمن الرحیم از سوی بنده‌ی خدا امیر مومنان به قرظه بن کعب(فرماندار کوفه) و کسانی که نزد او از مسلمانان هستند.درود خدا بر شما، من خداوند یکتا را سپاس می‌گویم.

اما بعد: ما گروه پیمان‌‌شکنان بیعت و جداشوندگان از جماعت و شورشیان از امت را ملاقات کردیم، با منطق واستدلال با آنها سخن گفتیم؛ ولی نتیجه ای نگرفتیم و سرانجام خداوند ما را بر آنها پیروز کرد.طلحه و زبیر کشته شدند و این در حالی بود که قبلا با آنها اتمام حجت کردم و نصیحت و اندرز دادم و جمعی ازصالحان امت را گواه گرفتم.آنها از راهنمایان اطاعت نکردند و ناصحان را اجابت ننمودند.گروهی از شورشیان به عایشه پناه بردند و در اطراف او از بصره گروه زیادی کشته شدند.خداوند بر صورت بقیه کوبید و فرار کردند.و همان گونه که ناقه صالح از کوه به در آمد  و سرانجام مایه عذاب قوم ثمود شد، شتر عایشه نیز نسبت به اهل این شهر(بصره) بدبختی فراوان به بار آورد.علاوه بر اینکه گناه بزرگی در معصیت پروردگار و پیامبرش مرتکب شدند و مایه‌ی شکاف در صفوف مسلمین و ریختن خونهای مؤمنان، بدون هیچ دلیل و عذر و حجت آشکار گردیدند.

هنگامی که خداوند آنها را شکست داد و فرار کردند، دستور دادم فراریان را دنبال نکنند و مجروحان را به قتل نرسانند، وارد خانه‌ها نشوند و پرده‌ای را کنار نزنند مگر با اجازه‌ی قبلی من و همه‌ی مردم بصره را امان دادم.

گروهی از مردان صالح ما شربت شهادت نوشیدند.خداوند بر حسنات آنها بیفزاید و درجاتشان را بالا برد و ثواب صادقان و صابران  بر آنها عنایت فرماید.خداوند به شما اهل این شهر(کوفه) از سوی اهل بیت پیامبرتان پاداش دهد، بهترین پاداشی که به مطیعان فرمان خود و سپاسگزاران نعمتهایش عطا می‌کند، زیرا شما فرمان مرا شنیدید و اطاعت کردید،  دعوت شدید و اجابت نمودید.شما برادران بسیار خوب و یاوران بر حق بودید.درود بر شما و رحمت خدا و برکاتش. »

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۰ ، ۲۲:۱۴
امید رحیمی

إلی أهل الکوفة، عند مسیره من المدینة إلی البصرة  

 من عبد الله علی أمیرالمؤمنین إلی أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإنی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إن الناس طعنوا علیه، فکنت رجلاً من المهاجرین أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، وأرفق حدائهما العنیف، وکان من عائشة فیه فلتة غضب، فأتیح له قوم فقتلوه، وبایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین، بل طائعین مخیرین. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جیش المرجل، وقامت الفتنة علی القطب، فأسرعوا إلی أمیرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.

ترجمه

این نامه‌ای است که از بنده‌ی خدا علی، امیر مؤمنان(ع) به سوی اهل کوفه، گروه یاران شرافتمند و بلند‌پایگان عرب نگاشته شده است:

من از جریان کار عثمان شما را آگاه می‌سازم آنچنان که شنیدن آن همچون دیدنش باشد؛  مردم بر او عیب گرفتند و بر او طعنه زدند. من در این میان یکی از مهاجران بودم که برای جلب رضایت عثمان(از طریق جلب رضایت مردم و تغییر روش‌های نادرستش) نهایت کوشش را به خرج دادم و کمتر او را سرزنش کردم (مبادا مردم تحریک به قتل او شوند) ولی ،طلحه و زبیر(خشونت در برابر او را به آخرین حد رساندند به گونه‌ای که) آسان‌ترین فشاری که بر او وارد می‌کردند مانند تند راندن شتر بود و نرم‌ترین حدی‌ها، سخت‌ترین آن بود(آوازی که شتر را به شتاب وا می‌دارد و خسته می‌کند) و از سوی عایشه نیز خشمی ناگهانی بود(که مردم را سخت بر ضد عثمان شوراند) و به دنبال آن گروهی به تنگ آمدند و بر ضد او شوریدند و او را کشتند (سپس) مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با رغبت و اختیار با من بیعت نمودند.بدانید سرای هجرت(مدینه) اهل خود را از جاکند و بیرون راند و آن‌ها هم از آن فاسصله گرفتند و (مدینه) همچون دیگی برآتش در حال غلیان است، فتنه بپا خاسته و بر محور خود در گردش است حال که چنین است به سوی امیر و فرمانده‌ی خود بشتابید  و به جهاد با دشمنان خویش به خواست خداوند بزرگ، مبادرت ورزید.

نکات و تفسیر در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۵:۲۰
امید رحیمی